من تو نباشی حرفامو به کی بگم تو نباشی من دنیامو به پای کی بدم دنیارو به جز تو واسه کی بریزم بهم هی تو همونی که میخواستی خود منو هونی که میتونه دیوونه کنه منو همونی که خالی نمیذاره دور منو دیوونه دیوونه دیوونه میشم من که از عشق...
اینکه میخوای روشن بشه تکلیفت بستگی داره که از عشق چیه تعریفت میدونم حرفام حس بدی میدن بهت آخه خودت اینو میخواستی الکی باید خام تو شم تا کی بیشتر از این نمیتونم بمونم ساکت مگه کم راه اومدم با دل شکاکت آخه خودت اینو میخواستی لعنتی داره داد میزنه...
آخرش دیدی مرا دیوانه کردی با یه عالم غم مرا همخانه کردی آدم دل بسته ی عاقلی بودم تو مرا دیوانه کردی تا زمانی که به تو آلوده بودم از زمین و از زمان آسوده بودم تو مرا با قلب خود بیگانه کردی تو مرا دیووانه کردی تو مرا دیوانه...
ای معشوق خوشنام دیدی آرام آرام رفتی تو در قلب و جان من زیبا روی خوش پیمان من آرام جان من دین و ایمان من در کنج قلبت من زندانی من به قربان چنین زندانبانی، من به قربان چنین زندانبانی چشمانت نمیرود دیگر از یاد خندیدی و غصه هایم رفت...