بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم ببوسم آن سر و چشمان دلربای تو را ز بعد این همه تلخی که میکشد دله من بنوشم آن لب شیرین جان فزای تو را کی...
وقتی تو تکیه گاهمی دیگه زمین نمیخورم اون قدر حالم خوبه که فراتر از تصورم وقتی که از عشقت پرم من غیر دوست داشتن تو چیزی هوس نمیکنم نه دیگه حتی با خودت تو رو عوض نمیکنم دیوونه بس نمیکنم سمته خودت آغوشمو با یه نگاه وا میکنی تا چشمتو...
شهر پرسه میزنه زیر پای هر دومون تو توو هوای من من تو هوای اون عطرش نرفته از یاد لباسمو خیره نشو بهم پرته حواسمو تو عاشقی و من بیزارم از خودم اصرار نکن منم سهم دارم از خودم هی دارم از دلم دور میکنم تو رو اشک داره گونه...