ببار ای ابر پاییزی بر تن خشک و بی جانم بزن تا بی نیاز باشم از آن که واسش پریشانم بر جان من بزن بزن باران خستم از این عشقای بی سامان دردم شده این حس دوری ای داد من از این پریشانی ای وای من تو که نمیدانی چه...
بگو بهم که دیگه داره دلت میشه واسه من لباتو بستی و چشای تو باهام حرف زدن حرفتو بزن نذار تو دلت بمونه حرفایی که میخوای بگی با تو بودنم یه آرزو بود تو میخوای تعبیر این رویا بشی وقتی اومدی غصه از سرم پرید این تو بودی که حرفای...
حواسم نبود که دارم از تو رد میشم به یادم نبود که میخواستی باشی پیشم با اینکه دلت میرفت باید بهم بگی بی رحم خودم از خودم گلایه دارم تو هم روش چه روزایی از دست رفت چه رویایی بود با تو همون عشقی که با هم میخواستیم حالا کوش...
دیوونگیم عود میکرد زل میزدش هرکی بهت دیوونه میشدم اگه سمت چشات هرکی بره آخه این احساس قشنگ نمیشه تکراری واسم تموم دنیا هم بیاد تو نمیشه هیشکی واسم رفتن تو واسه ی من احساس خوبی نداره رفتی اما این دل من نای شکستن نداره بیا برگرد خونه بی تو...