یه ترس عمیقه تو عمق دلم شبیه منو ساحل و بی کسی قدم های پوچ و چه بی احتیاط تو اوج نفس های دلواپسی غم رد دریا و طی میکنم که طوفانیه توی فکرم هنوز یه چیزی ولی میگه توی سرم با این حس مبهم بساز و بسوز چرا رد...
بگو برام از عشق بذار که گریه هام تموم بشن برن تا گمشه رد پام از این خیابونم بگو به بارونم دیگه نیازی نیست بباره چون اونم خیانت میکنه بهم عادت میکنه من نمیخوام که بباره بیزارم ازت همش خیسم از اشک چون تو رو یادم میاره خیانت میکنه بهم...