یه وقتایی پیشم هستی ولی خیلی ازم دوری میگی خیلی دوسم داری ولی انگار مجبوری نگاهم میکنی اما دلت جای دیگه گیره نمیدونی تو اون لحظه چقد این مرد میمیره تو اونی که منو بردی به دنیایی پر از قصه نمیدونستم این رویا یه وقت میشه برام غصه تو اونی...
تویه قلب همون کودکه که چچهرش مثله برگها زرد شد تو دسته گلهای پسر بچه ای که حالا برای خودش مرد شد تو قلم موی نقاشیه که رو بوم عکسه غمو میکشه گاهی سیبو هوا و گاهی بهشت گاهی چهره ی آدمو میکشه گاهی چهره ی آدمو میکشه یه وقتایی...
دو چشمم بسته از ترسه سیاهی دور ور پیدا صدای باد و طوفانه دلم حیرونه و غوغا نفسها حبسه گردابه پره از دلشوره ام اینجا تپشها رفته از قلبم تنم میلرزه از سرما در هوایت بیقرارم بیقرارم من سر ز پایت بر ندارم بر ندارم من روز و شب را...