از بس چشات بانمکه به سرم زد عاشقت شم بگو صورت دیوونه کنندت آخرش چند آخرش چند شهرو به هم ریخته چشات به چه چشمای قشنگی سیاه سفید دنیای دلم با نگاهت شده رنگی شده رنگی ای جان خندید دیوونه ترم کرد رفت عاشق ترم کرد رفت خنده هاش لنگه...
چشمانت ماه تابان من دستانت آرام جان من ای زیبا رخ نمایان کن تو پریشان کن جان دلم را پروانه شدم و دور تو میگردم دیوانه شدم و دیوانگى کردم اى زیبا برده چشمانت لب خندانت جان دلم را باران که آمد بیا با خبرم کن لیلا شو با چشمانت...
آرامش شب های پر از هق هق من کو آرام و قرار دل دیوانه ی من کو آن روز صدایم زد و هی جان صدایش پیچید در آسمان و دلم رفت برایش دریا نمیروم دگر گیسوی دریایی تو قلب مرا دیوانه کرد ای آن چال گونه ها حکم تیر داده...