رو سرم سایه ی علمه روزی از دستای قلمه نوکریت افتخارم همه ی اعتبارم به هوای زیارت تو میشینم تویه هیئت تو یه غمی تو گلومه کربلات آرزومه تویه بی سر پناهی به تو پناه نبرم آقا از رو سیاهی به تو پناه نبرم چه کنم تویه دلواپسیها تو رو...
این روزا یه حسه تازه ای دارم از وقتی عشقتو تجربه دارم همه ی دنیا زیر پای من بود از اون روزی که تو اومدی کنارم خواب دیدم خالی کردی زندگیمو غصه و بی کسی جاتو گرفتن گرمیه عشقت پر کشید از اینجا برفو سرما رد پاتو گرفتن با تو...
بی تو تنهام دلگیر شده دنیام یادت اینجا کنجه سینه ست احساس بدی دارم پلکای تو سنگینه چشمای تو انگاری این حسو نمیبینه میخوابمو تو بیدار تو خوابی و من بیدار حسه بد تردید رو از قصه ی من بردار بی تو تنهام دلگیر شده دنیام یادت اینجا کنجه سینه...
اگه میخوای از عشقو احساسه من بگذری اگه فکر میکنی بدونه من بهتری من که اصراری ندارم اگه دلت یه جا دیگه گرفتاره اگه فکر میکنی بیشتر دوست داره برو تو این شبهای ابری دنباله ستاره منم میگردم پی یه راه چاره ولی نیایی بگی هیشکی مثله تو نمیشد نگی...