خیاله خوابه پلنگه من به سوی ماه جهیدن بود و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگه من دله مغرورم پرید و پنجه به خالی زد که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمامه عمر قفس میبافت...
خداوندا خداوندا به لطفت شب رسیده به امید به امید طلوع یک سپیده تویی هر شب سرور ماه و شور ماه و نور ماه جهان در دست عشقت تویی یار و همه قیل و قال و جان و دل و جهان سرمست مست مست عشقت تو همسایه تو هم نوری...