رفیق دیرینه کجایی پشت من خورده به خاک بیا که بعد از تو دگر نمانده ام خواب خوراک به سر رسید تاب و توانم ای همه عشق و هیجانم بیا که بی تو من دگر جهان بی هویتم دهی دوباره فرصتم کاش ز ناملایمات تو چو قاب بی نگاریم قرار...
منه الان حاصل این فکرای مسمومم که ساختی منه الان صاحب این ذهنیت شومم که ساختی کاری کردی که دیگه به سایمم بی اعتماد شم که شاهده مرگ تدریجی این زندگی باشم بعضی وقتا میریزی حتی اگه کوهم که باشی کل عمرت میشه یک شب حتی اگه نوحم که باشی...