چهارشنبه , ۷ آذر ۱۴۰۳
تو هر چیزی رنگارنگی خوبهولی تو رفاقت یکرنگی!فدای تو رفیق رو راستم بشم...
هر چیزی تازه اش خوبهالا دوست...
رفیق خوبسنگ صبور غم هامدنیام با تو بهشته...
بوی نو شدن می آیدولی تو همیشهرفیق کهنه ی من بمان...
یه کفش همه ی وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذارهکفشتم رفیق!...
دوستان صمیمی و با ارزشت را به آسانی از دست نده...
داشتن یک دوست خوب مثل داشتن یک گنج واقعیه...
من به کسی نمی آموزم که چطور باید مرگ را تحمل کند یا با آن کنار بیاید.این راه به خیانت به زندگی می انجامد.درس من به تو این است : به هنگام بمیر !!...
رفیق قدیمی ارزشش مثل طلاست و ماندگاری رفاقتش ، ارزش آن را بیشتر از قبل می کند....
بجز تو...هیچکسو نمیخوام...تو همیشگیِ منى...️️️...
داشتنت با تمام نداشته هام برابری میکنه ️️️...
عشق همین استهمین کهیک ذره از تومیشود تمام من ️️️...
تنتتلاطم نُت هایى ستکه در من پیچیدهموسیقى این شعرشبیه آغوش توست...️️️...
نمیدونم دوست داشتن چه شکلیه ولی وقتی که پیشم نیست ...انگار هوا برای نفس کشیدن نیست ️️️...
معنای زنده بودن با تو بودنه️️️️...
تو که خود خود عِشقی تولدت مبارکتو هِدیه بهشتیتوَلدت مبارک....
روباه گفت :انسانها این حقیقت را فراموش کردهاند،اما تو نباید فراموشش کنی!تو تا زندهای،نسبت به چیزی که اهلی کردهای مسئولی!...
دانایان سکوت میکنندبا استعدادها گفتگو میکنند و ابلهان مجادله میکنند.....
به سال ها بعد فکر می کنم،به زیباییِ سپیدیِ موهایمانمی دانستی؟پیر شدن کنارِ تو، چقدر می چسبد!؟اینکه دستانم بلرزند،پاهایم توانِ راه رفتن نداشته باشند،و کنارت بنشینم بی اختیار،سنگینیِ سرم را رویِ شانه هایت رها کنم،خوابم ببرد...و رویایِ آن روزی را ببینمکه برایِ اولین بار گفته امدوستت دارم.......
حرف هایمان را زدیمو چای مان از دهن افتادچراغ های کافه را هم که خاموش کرده اندو هنوز زیباییتبند نمی آید......
برایِ امروز خیلی خوشحالم،امروز روزیه که برایِ من از تهِ دلم مبارکه...آرزو میکنم کفه یِ شادی هایِ زندگیت سنگین تر باشه...تا آخرِ دنیا، عشق میخوام برات؛مراقبِ لبخندایِ قشنگِ زندگیت باش و نذار کسی ازت بگیرتشون....زیباترین اتفاقِ پاییزبهونه یِ لبخندِ خورشید تولدت مبارکترین باشه...
عاشقانه دوست داشتنتتنها کار عاقلانه ای ست که از دلم بر می آید...
چه داری در عمق چشمانتکه اینچنین جان مرا به اسارت می برد...
غُربت کسی نباشکه وطن دیده تو را......
میرود اینجا سر هر بی گناهی پای داربار کج این روزها اغلب به منزل میرسد...
خوشبخت ترینم چون تو رو دارمآرام جانم همیشه کنارم باش...
تو که نیستیاحساس کودکی را دارمکه موقع یارکِشی؛هیچکس برای بازی انتخابش نکرده!همانقدر مظلومهمانقدرتنهاهمانقدر بیچاره ...
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانمز غرور و ناز گفتی که مگر هنوز هستی...
____جهان آرام میگیرددر آن هنگام کز دستانِ خاموشتنوای ساز میآیدنوایی آسمانی کهبه نسیان میبَرَد هر بار، روحم را ز شبنم، چشم مییابد دلم در جستجوی خویشمیانِ خاطراتِ گمشده از مبدإِ والای آغازین از آن وقتی که «انسان» بست پیمان با خدای خویشو تقدیرش تعالی یافتو از زیباییِ افسانههای فانیِ دنیابه عرشِ کبریا آمدبه آنجایی که باغِ پردهها از جنس موسیقی و باران بودو روح آدمی در ساحلِ دریای شیرین پانهاده، غرق میگردید ...پس بز...
خیلی ها شاعرندبعضی اما، خودشان شعرندحرف هاشان، نگاه شانحتا:وقتی به شان فکر می کنی!...
شعر تو هستی که مرا غرق ترانه کرده ایی... رخوت دنیای مرا چه عاشقانه کرده ایی...
گناه مردم سرزمین من چیست؟اینجای جهان متولد شده اندیا فرزندان کسانی هستند کهاز سر صفا - خواستند خانه آباد شود!...
آبانتوضیح نمی خواهدکلکسیونی از آدمای خاص...
اگر به این می اندیشی که دیگران چگونه به تو می اندیشند، یا از دیگران میترسی، یا به خودت باور نداری ......
ما گرفتار عادت زیستن شده ایم، پیش از آنکه به اندیشیدن عادت کنیم....
بارها در دادگاه تو اعتراف کردم که دوستت دارم عزیزآخر این چه محکمه ایست که که حکم حبس شدن در زندان تو را صادر نمی کند...
چشمانت زندان گوانتاناماست نازنین بی اعتنا به حقوق بشر…...
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست...
سلول انفرادی می خواهم از جنس اغوشتدیواره هایش چنان نزدیک که انفرادی بودنش حس شود,زندان بان خوبی باشقفل کردی کلیدت را قورتبده!!ترسی از تشنگی و گرسنگی نیستچشم ها ولب هایت را دارم…...
قدرت واقعی یک مرد، میزان لبخند زنی هست که کنارش نشسته!️️️...
سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری قلب من سوی شما میلِ تپیدن دارد..️️️...
زندگی جونممن بدون تو یه لحظه ام نمیتونم...!️️️️...
♡چشم های تُوزادگاه خورشید استنگاهم که می کنیصبح در دیدگانم حلول می کندروشن می شومنور می گیرمو در تقویم باغچه خیالم روزی دیگررقم می خورد️️️...
آرامتر از آبی دریاست نگاهت️️️...
آزاد نخواهی شدتقلا نکنماهی درون تنگدریا فقطزندان بزرگتری است...
مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند و پانزده سال در آنجا هر روز یک قرص نان کامل مجانی خوردم...
کارگری شغل شرافتمندانه ای استانسان نان بازوهایش را میخوردهرچند خیلی وقت ها!گرسنه مانده امدروغ و ناسزا شنیده امبیکار بوده اماما هرگز حاضر نیستم!در ساختمانی کار کنم که قرار استروزی بر سر در آن بنویسند:زندان مرکزی…...
دلتنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است!...
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینییکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی!!...
گاهیاز خیالم بگذر.نترس!از تو که سالهاپرسهگردِ کوچه های عاشقیم بودهایچیزی کم نمیشود....