بیو غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو غمگین
به چه میاندیشی؟
وقتی دلت میان هزاران رنگِ خیال،
در پاییز سرد خود گم شده باشد،
و هیچ ستارهای روشن نمیشود تا نشانگر راهت شود!
به چه میاندیشی؟
وقتی همه چیزِ درونت طوفان گرفته است
و تو میان این همه هیاهو و غوغا؛
نمیدانی چگونه، چرا،
کی و کجا زمین...
مهِ خون آمد و، باز
معطّر، از گلِ یادت شده، هر دم
هوای وسعتِ بیانتهای شهر
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
مهِ خون آمد و، باز
به احساسِ وسیعِ عشق، میآید
صدای نوحههای غمنوای شهر
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و،
به یادت،
چادر و، خیمه،
نهاده، باز
تمامِ دستهای پُرصدای شهر...
محرّم، آمد و، باز
گرفته،
بوی نابِ عطرِ ایمان را،
فضا وُ، هم،
هوا وُ، هم،
نمای شهر...
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
محرّم، آمد و، باز،
چه نوحه میسراید،
با خلوصِ جان،
نوای ناکجای نینوای شهر!
غروب یک فحش ناموسی ست
به تمام باورها،
به تمام امیدها،
و به تمام " بودن" هاست!
من اما در این لحظه ی نفرین شده،
در این ساعات بیهوده،
فقط دلم میخواهد،
گریه کنم :
برای خودم،
برای روانم،
برای روح خسته
و تنهایی بی کران جهانم !
تو چه دانی
که مرا خواهد کشت،
دست تو،
تا که بگیرد دستی...
خدا حافظ ،
ای که رفته ای !
ولی نرفته ای
از دلم برون...
آبیِ کرانِ بغضِ رویا، میسوخت💔
بندر، به کنارِ نبضِ دریا، میسوخت💔
نزدیک، به روزِ دختر امّا، دختر💔
احساسِ دلش، برای بابا میسوخت💔
تو نباشی ،
جهانم ، جان ندارد،
و من ، بی جان،
« هم» به انتظارت ، نشسته ام
«هم » به دنبال جان می گردم،
برای جهانم .
آمدم ، دَر زدم
هیچ کس نبود،
غیر از دل تنگی.....
خوش به حال قناری ،
که در قفس است ،
نه بی هم نفس...
بس که کاسه، کاسه تاسه، خوردهایم،
صبرمان لبریز گردیده؛ خدا!
کاش، میگشت رها، از تبِ تنهایی خویش
لحظههای عطشِ پُرغمِ پنهانیِ من
روزگاری در بیشه شیر جنگل بودم ولی امروز شغالی شل در گوشه خانه نشسته و به روبهی از پنجره خانه مینگرد که دست و پا تکان میدهد و به خیال سلطان جنگل بودن میرقصد....
آسمان دلم باران دارد
ولی
چشمانم بارش
نسرین شریفی
نشانی ام را می خواهی؟ سری به غم بزن . . .
در من منی پنهان است، با خیال درگیر..
گفت:
چشمانت گواه است که قلبت در چنگ اندوهی فشرده می شود