بیو زیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو زیبا
لاحُولَ ولا قوه الاّ باللّه
درمان دل و دیده تنها الله
هر درد که هست در جهان از غم او
چون مرهم هر درد بود لطف الله
هر آنچه در جهان وجود دارد
تنها تویی
دست تو
چشمانت و قلبت
که در این لحظه
جهان مرا تشکیل می دهد...
...❤️
فیروزه سمیعی
پاییز
چسبیده به شیشه ی ماشینم
باد مهرگان
به خیابان یورش می برد
آشوب برگ
در بی حوصلگی روز
طبیعت بی جان
بر سنگ فرش پیاده رو ها
شهردار
رنگ می روبد
از سر و روی شهر...
.....
امیر برغشی
کلاغ ها،
قصه ای از دل پاییز می گن،
بچه ها بی خیال زمان، تو دنیای خودشون غرقن.
برگ های زرد و نارنجی،
روی چمن سبز،
رنگ های زندگی رو به رقص درمیارن
عکاس، لحظه ها رو می دزده،
و تو، غرق در اندیشه،
با نگاه به میوه ی چنار،...
پاییز
برگ ها را به رقص درمی آورد
و باد،
ترانه ای از هزاران صدای خاموش
در کوچه های خالی می سراید.
من،
در میان این همه خش خش
به دنبال تو می گردم؛
چون پرنده ای
که دلش را در صدای آوازی گم کرده.
عشق،
پرنده ای است
که...
نام شعر: با رفتن تو
با رفتن تو
همسفر تو جان من است
جان به جانش بکنند این جان ما
به جان تو سوگند
از تو دل نمی کند
چون که بی تو
پاییز است تمام پس کوچه های شهر دلم
بی تو
حتی این حوالی
پرنده پر نمی زند...
نام غزل:بی وفا
از کنارم می روی باشد برو ای بی وفا
می روی باشد برو، تو بی صدای بی صدا
یک زمانی می رسد دستم ببوسی نازنین
التماسم تو کنی اما نبخشم من تو را
تا صدایم میزنی من نشنوم ای مهربان
در دلت تا هلهله باشد نباشد دل...
در موجِ دریای وفای مِهرِ رویا،
فوجِ نفَس زایی، هوای زندگانی ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (بیتی از یک غزل)
حسّ عطش، زیباسُرای زندگانی ست؛
با عاطفه، زیبا، سَرای زندگانی ست؛
از جامِ موّاج و، زلالِ شورِ شادی،
میگونیِ جان، آشنای زندگانی ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک غزل)
چشمهای تو پاییزند
در برگ ریز این خیابانها
چه لبخندها که سرخ می ریزند
در بوسه باران
بر سنگفرش ها
لبانم را نارنجی می کنم
ترانه می خوانم
قدم زدن با تو می چسبد
در یک عکس سلفی...
........
فیروزه سمیعی
بعضی ها بُردند
بی ادعا .
حجت اله حبیبی
.. به تو فکر می کردم
باران تندی گرفت
و سقف خانه دلش لرزید
نگاهم
پنجره را شکست
نیامدی
پل را سیل برد...
.......
فیروزه سمیعی
برای درخت کافی بود سایه داشته باشد
و برای سایه همین بس که دیواری
برای دیوار پنجره ای
و برای پنجره گلدانی
و برای گلدان
چشمانی که او را بشنود
چشمانی که نشنید
گلدان پژمرد
پنجره بسته
دیوار آوار شد
سایه مُرد
و درخت خشک شد
ببین
چشمانی جان می...
روزهای ساحل
به من موج نزن
یاد گرفتم در باران برقصم
.... فیروزه سمیعی
سلام از مطلع آفتاب
تا ادامه ی پرواز در انتهای زمین
وقتی خورشید عاشق می شود
بر راهزنی ماه
دنیا سمفونی عاشقانه هاست
در یک بیدار باش....
..... فیروزه سمیعی
ماهرخ است و گندمزار گیسوانش
چگونه مست نشوم از این همه زیبایی
..... ..
فیروزه سمیعی
نرگس فتان دلدار و خراج طره ی یار ☘️
چه تاراج شیرینی ست که بی مضاف ندهند...☘️
فیروزه سمیعی
اما و اگر را مدار عشق نشاید☘️
چون عاشقی ره دل پیشه کن...☘️
فیروزه سمیعی
آنکه عاشق است خوش روزگارش باد
که غمی به گرد پایش نمی رسد...☘️
فیروزه سمیعی
خانه ای ساخته ام
بر فراز واژه ها
چراغی فروزان از عشق
آنجا جغرافیایی نیست
جز دریای مواج چشمانت
و گندمزار زیبای موهایت
و مرزی نیست جز آرامش آغوشت
تنها پناهگاه امن من...
☘️ فیروزه سمیعی
اینقدر به ساز این اون نرقص
یه بارم شده ، به ساز دل خودت برقص
روشن دیده ی دل
به ماه رویت
از دل نرود
هر که ببیند مه رویت
فیروزه سمیعی