متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
وقتی لبخند میزنی،
دنیا به یاد میآورد که هنوز زندگی زیباست،
و قلبم دوباره پرواز میکند.
لمس دستانت،
همچون وزش بادی ست که تمام اندوهها را میبرد.
به تار موهایت قسم...
که هر بار روی پیشانیات میلغزند،
تمام جهان در من فرو میریزد.
تنهایی آدم های برونگرا را می شکند و شکستن آدم های درونگرا را تنها می کند.
لبهای تو بهترین جایگاه است،
برای بوسه هایی از جنس دلتنگی.
هر انسانی که در زندگیمان میآید،
آینهایست از فضائل و رذائل ما،
عشق و نفرتمان،
زیبایی و زشتیمان.
سکوت کردی،
اما لبهایت
هنوز روی گردنم شعر میخوانند…
بیصدا،
بیرحم،
بیتو.
هر شب،
لمسِ خیالت
روی تنِ خستهام میریزد،
مثل باران،
بیاجازه،
بیامان…
در آغوش تو،
جهان معنایی نداشت،
جز صدای قلبت،
که بیاذنِ من،
شعر میسرود روی تنم...
به دکمههای پیراهنت قسم...
که هرچه در آن تن است،
حق من است...
بیتو،
من برکهای سردم
که سکوت بر سطحش
برگهای زرد را نقاشی کرده است.
اشکها با یاد تو در سینهام دریا شدند
خاطراتت در دلم چون شعلهها برپا شدند
«آب را شستم از غبار، وضو ساختم
خاک بانگ زد که تیمم خطا نیست»
دوست داشتن حکایت عجیبی دارد
با یک نگاه ساده ی او
به همین سادگی من دیوانه شدم...
بوسه باران میکنم هر شب در آغوش خیالم.
لبهای مست او را...
هر که را فکر و خیالی باشد.
تو شدی فکر و خیال این دل عاشق تنها.
قهریم
اما سایه هایمان بر دیوار
یکدیگر را در آغوش کشیده اند…
انسانها میروند، اما سکوتشان با ما میماند،
و من با این سکوت زندگی میکنم، نه با آنها.
هر نگاه، خاطرهایست که پوست میاندازد،
و من هنوز همان حفرهی خالی را میکاوم.
من صدا را حس میکنم،
نه تو را؛
تو در لحظهها حل شدهای، و من فقط پژواکم.
هر نفس تو، نقشهایست که من در آن گم میشوم،
و هر سکوتت، دریچهای به هیچ جا…
شاید من ابرم و تو آفتاب،
اما هر بار باران میبارد، تنها خاک من را خیس میکنی.
تو یک پرسش بیپاسخ در ذهن منی،
و من جوابم را میان موجهای خیال میجویم.