متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
یک شب آمد نِگَهَم کرد و غَزَل پاشی کرد
دفترِ شعرِ مرا یکسره نقاشی کرد
bzahakimi@
بستری، از مِهر میخواهد دلم
تا فراموشش شود شبهای هِجر
عشق از چشمان تو شروع شد،
با جان دادن من پایان یافت.
آسان به تو دل دادم و نشناخت دلت
قدرِ دلکم را؛ چه بگوید به تو دل؟
سرم را به طاق کوبیدی
ماه ورم کرد
آسمان سیاه پوشید
صدای قهقهه پیچید
ابر
گریست.
تو مغناطیس احساسی؛ دمادم
دلم را میکنی جذبِ صفایت
پیمانِ دلم؛
تنها،
با عشقِ تو شد محکم؛
هان!
ریزشِ احساست،
بر جان برسان؛
هر شب!
«المیرا ای گوهر نایاب» کان جاه
کز آب گوهرت بر لب رسد تبخال جانها را
دستی بر رویِ سَرِ بی کسیِ کوچه بکش
پنجره؛
تابِ نگاهش شده بی تاب،
بیا.
در دلم، حالِ بدی، جوشید و رفت
بهرِ گریان کردنم، کوشید و رفت
بس نمک، بر سینهام، پاشید و رفت
بر سرِ من، گردِ غم، پاشید و رفت