شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
من بچه بودم خیلی بد غذا بودم، یبار رفتیم خونه داییم مرغ داشتن گفتم من نمیخورم... داییم خواست از پسرش تعریف کنه گفت از ممد یاد بگیر، هر گهی میزاریم جلوش با اشتها میخوره...