سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
بر قبر تو بنشستم..از کوچه گذر کردم و با شوق نظر کردم چشمان تو را دیدم صد بوسه بدر کردمدیدم که غزل خوانی و تصویر تو برجانی افتاده به چشمانی و آن سینه سپر کردمگفتم که تو را مستم گفتا به تو پیوستمگفتم که سبک بالی بر بال تو بنشستم گفتا که شرابت کو.. آن حال خرابت کو.؟گفتم خم ابروییست که بر چشم تو بنشستمگفتا که فریبایی گفتم چه زیباییگفتا که ز لبخندیست بر جان تو بنشستمحالا که مرا دیدی رفتی و پسندیدیتا کی به در خانه از بهر تو بن...