شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خداوند با قیچی تیزش تمام شاخه ها و برگ های تو را می چینید و تو او را بی رحم می پنداری ،آنچه را که از جان بیشتر دوست داری از تو می گیرد تو را می کوچاند ،و گمان میکنی همه چیز برایت تمام شده اما همه چیز در این لحظه است که تودیگر ،خالی خالی شده ای .لحظه شروع همین جاست باید باور کنی، تولد دیگرت آغاز شده و بهاری داری که بهایش همان زخم هایی بود که از تکه تکه کردن شاخه هایت پرداختیسازهای آبی -سولماز رضایی...