زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
نوای راست پنجگاه
این صفحه اختصاص به نوشته های عاشقانه و عارفانه سولماز رضایی دارد
اگر امروز به زیارت پدر رفتی
بگو یک پنج شنبه دیگر رسید
این شتاب زمان برای ملاقات دوباره ماست
لحظه ای که ما را دوباره در آغوش می گیری
دیداری که پس از آن همه چیز ابدی خواهد بود
سولماز رضایی...
متن سولماز رضایی
ما درد داریم
دردهای ما بی صدا نیستند
دردهای ما سخن می گویند
دردهای ما راه می روند
دردهای ما می خوابند و بیدار می شوند
دردهای ما گاهی می خندند
دردهای ما خسته هم می شوند
نام دیگر زندگی ما
«درد » است
سازهای آبی سولماز رضایی...
متن سولماز رضایی
مرگ بی درد است
آنچه ذره ذره می سوزاند و خاکستر می کند فراق بعد مرگ است
برای مرده دردی متصور نیست
اما به میزان حجم حضورش در جهان ،نبودنش درد می آفریند
دردهایی که ذره ذره میکشد اما در خاک نمی برد تو را
سازهای آبی سولماز رضایی...
متن سولماز رضایی
قهرمان داستان کسی نیست که اسمش در قصه است
او را در لابه لای جملات و صفحات پیدا نمیکنی
او به طرز هنرمندانه ای در پشت هر کلمه قایم شده است
قهرمان داستان کسی است که نویسنده به عشق او می نویسد و از او توان نوشتن پیدا می کند
هر قصه ای قهرمانی دارد...
متن سولماز رضایی
زخم هایی که به نام عشق خوردیم همه به آن دلیل بود ،که حاضر نبودیم
عشق را به عنوان یک مفهوم مستقل و اما حیاتی ،برای زندگی بپذیریم
و بدین صورت هر که با ما جنگید ،با شمشیری به نام عاریتی عشق زخمی به ما زد
جان جهانم !
من در وجودم عشقی دارم که تو ر...
متن سولماز رضایی
تو را می توانم به هزار نام خاص بخوانم
نامهایی که فقط نام توست
به هیچ کس جز تو نمی توانم بگویم
ذخیره منی وقت سختى ،امید منی در ناامیدی ، تو مهربان همدمم هنگام ترس و وحشت
آخر تو تنهارفیق من در غربتی ،و چه خوب است که تو را دارم وقت بیچارگی
...
متن سولماز رضایی
صوفی آن است که در بازار و بین مردم مراقبه کند وگرنه که کسی که در درگاه می نشیند ،کاری جز این ندارد
پرسیدند در بازار و بین مردم چه مراقبه ای ممکن است
گفت قرآن را بیاورید کلمه وسط آن را پیدا کنید هر چه بود به همان عمل کنید
«لیتلطّف»
بو د
حا...
متن سولماز رضایی
سخت ترین انتظار، انتظارِ دوست داشتن و دوست داشته شدن است
انتظاری که قلب ها را خسته اما آبدیده و چشم ها را افتاده اما بینا تر می کند
و این انتظار، آهسته آهسته عشقی را می پرورد که عظیم ترین طوفان های هستی هم یارای شکست آن را نخواهد داشت
و من این سخت...
متن سولماز رضایی
سخت ترین انتظار، انتظارِ دوست داشتن و دوست داشته شدن است
انتظاری که قلب ها را خسته اما آبدیده و چشم ها را افتاده اما بینا تر می کند
و این انتظار، آهسته آهسته عشقی را می پرورد که عظیم ترین طوفان های هستی هم یارای شکست آن را نخواهد داشت
و من این سخت...
متن سولماز رضایی
ما درست آنجایی ایستاده بودیم ،که نباید.
جایی که چیزی برای از دست دادن نمانده بود .
دروغ بود که زخم ها ما را قوی کرده بودند ،ما تنها جسور تر و عصبانی تر شده بودیم .
چیزی برای باختن نمانده بود
اما هنوز یک چیز به امتحانش می ارزید و آن زندگی ...
متن سولماز رضایی
آدم ها هم را تکمیل می کنند
بهتر است بگویم آدم ها از هم درست شده اند
یکی بودند و بعد تکثیر شدند
در تو اندکی از مهربانی های همسایه قدیمی ،شیطنت بچه های بازیگوش مدرسه
ذکاوت شاگرد اول کلاس
خستگی کارگر روز مزد سر میدان
حتی اندکی از شرارت های ...
متن سولماز رضایی
گفت :زبانتان را نمی دانم ،حتی معنی حرف هایتان را ،
و این مرا می سوزاند ...
و از آن پس فقط با قلب هایمان سخت گفتیم تا هیچ کدام نسوزیم
قلب دروازه درک و فهم است
قلب گوش و چشم و زبان دارد
ما هم را ،با قلبهایمان پیدا کردیم
بی سبب نیست که خدا...
متن سولماز رضایی
در سجده نکردن شیطان استیصال و بیچارگی محض پنهان بود
او می دید که اینبار کسی که خداوند براو عاشق است خلق شده
و خود را از دایره این عشق جدا و رها می دید
در حقیقت خداوند در مجازاتش تنها او را از ذات خداوندی خود جدا کرد و خودش را به خودش واگذار...
متن سولماز رضایی
خداوند با قیچی تیزش تمام شاخه ها و برگ های تو را می چینید
و تو او را بی رحم می پنداری ،
آنچه را که از جان بیشتر دوست داری از تو می گیرد
تو را می کوچاند ،و گمان میکنی همه چیز برایت تمام شده
اما همه چیز در این لحظه است که تودیگر ،خالی خالی شده...
متن سولماز رضایی
بگذار گاهی تو را از دور تماشا کنم
نزدیک بودن همیشگی، همچون دور بودن همیشگی ، آفت است
تو برای من تابلوی نقاشی بی بدلیلی هستی که برای درک بهترت باید از تو دور تر بایستم
آنوقت است که حتی وزش باد لای موهایت را هم می توانم ببینم درست مثل نور ،در شب...
متن سولماز رضایی
عشق پرتوی است که منبعش جای دیگری است
عشق مولود است
عشق در ایثار متولد می شود
در خواستن برای دیگری .....
نشان عشق این است که انسان را دیگر خواه می کند
اینکه ما کسی را برای خود بخواهیم نامش هر چه باشد ،عشق نیست
عشق آن است که همه چیز را ...
متن سولماز رضایی
واژه ها را خبر می کنم
در ذهنم قطارشان می کنم
کاش می توانستم حرف تازه ای داشته باشم
حرفهایم تکراری است
همه یک آهنگ دارند ،همه یک معنا دارند
و عجیب همه بوی تو را می دهند
برای من همان واژه سه حرفی کافیست
تا حتی تو را به آن صدا کنم
«ای حض...
متن سولماز رضایی
وقتی کسی را به هر دلیلی از وطنش جدا می کنند
بخشی از او را کشته اند
و بخش مانده تا زمانی که زنده است خونخواه بخش مرده است
این جدال پنهان، نمک همیشگی زخمهای مهاجرین است
غربت را نمی شود در ترازو وزن کرد
قد غربت را نمی شود هر سال اندازه گرفت ...
متن سولماز رضایی
من می دانم که تو نیستی
می فهم که رفته ای
اصلا پذیرفتم که نبودی،حضورت توهم من بود
اما نمی دانم اینها را چطور به شعرهایم حالی کنم که وزن و ردیف و قافیه شان همه از تو بود
سازهای آبی -سولماز رضایی...
متن سولماز رضایی
بنا ندارم که عاشق نباشم
آنچه زندگی ام را از سکوت نیستی در می آورد
آنچه مرا به جهان سنجاق می کند
عشق است
و همین عشق باعث می شود جهانی این همه تلخ را باز هم چون :شیرین :بخواهم
سازهای آبی سولماز رضایی...
متن سولماز رضایی
در سجده نکردن شیطان استیصال و بیچارگی محض پنهان بود
او می دید که اینبار کسی که خداوند براو عاشق است خلق شده
و خود را از دایره این عشق جدا و رها می دید
در حقیقت خداوند در مجازاتش تنها او را از ذات خداوندی خود جدا کرد و خودش را به خودش واگذار...
متن سولماز رضایی
اینکه به زبان بیاوری یا نه تاثیری در آنچه در قلبت می گذرد ندارد
زبان چه خاموش باشد و چه در کلام
ترجمان افکار و عواطف پنهان در درون نخواهد بود
از این روست که در محضر او ، احوال بدون بیان شنیده می شوند
و پاسخ بدون خواستن عطا می گردد
...
متن سولماز رضایی
گفت رازی به من بگو تا کلید خدا را بدست بیاورم
پاسخ شنید :آنگونه شکر گذار ناداشته ها و ناشده ها باش که گویی که در دست تو هستند
آنگاه زمین و زمان مسخر تو شده در پی حاجتت روان خواهند شد
کلید و در و صاحب خانه هر سه به استقبال تو خواهند آمد
...
متن سولماز رضایی
او برای من مثل یک کتاب بود
که اگر از جلدش می خواستم قضاوتش کنم می توانستم بگویم او عبوس و متکبر است و همیشه سعی می کند عصبانیت ذاتی اش را پشت سکوت ساختگی اش پنهان کند
اما وقتی قلبم را به روی او گشودم
وقتی مرا به قلبش راه داد تازه توانستم او ر...
متن سولماز رضایی
سکوت مطلق باعث می شد ضربان قلبم را حس کنم
چشمانم را بستم ضربه ها بلند تر شد بلند تر و بعد شبیه صدای تو شد
نزدیک نزدیک
بوی تو می آمد
صدای تو بود
دستم را دراز کردم هوا را بغل کردم انگار هوا هم تو بودی .....
سازهای آبی سولماز رضایی...
متن سولماز رضایی
من پیامبری را می شناسم که هرگز مبعوث نشد ،بی کتاب است اما از دستانش معجزه می ریزد
نگاهش اعجاز دارد
کلامش زنده می کند
آن پیامبر در آینه ، دعوتم می کند به خدایی ایمان بیاورم که بخشی از من تنهایش را به من بخشید تا «ما» شویم
آن سه روز س...
متن سولماز رضایی
خدا هر روز یک مشت معجزه در جیبش می ریزد و می آید و در نزدیک ترین جا به تو ملحق می شود
جایی به نزدیکی رگ گردنت
او از بس به تو نزدیک است ،در آستینت معجزه پیدا می کنی
و به پیامبری تازه مبعوث بدل می شوی با یک مشت پر از معجزه که از آستینت در آمده .....
متن سولماز رضایی
وقتی از کسی پر می شوی
دیگر آن ،انسان قبل نیستی
نفس هایت هم ،بوی او را می دهد
حتی آینه ها قادر به نشان دادنت نخواهند بود
که تو تنها انعکاس ساده ای هستی ،از جان سرشار در درونت و آینه ها قادر به نشان دادن «جان » نیستند
سازهای آبی سولمازر...
متن سولماز رضایی
روزی که به یاد تو نگذرد روز نیست.
لحظه های غفلتی ست خالی از زندگی،
تهی از آگاهی
و پر از تکرار های بی ثمر
... همین و کاش بدانی اگر چه تقویم زندگی از روز رفتنت ورق نخورده است اما فردا هم چون امروز ، چون هر روز دیگر به یاد تو خواهد گذشت...
...
متن سولماز رضایی
درون هر انسانی قاضی سختگیری نشسته که اورا به حبس ابد محکوم کرده
درون هر انسانی زندانبانی ایستاده
درون هر انسانی زندانی است با درهای همیشه باز
و ترسی که به قدمهایش فرصت حرکت نمی دهد
ترس ها اجازه تغییر نمی دهند
ترس ها را عادات ساخته اند
و عا...
متن سولماز رضایی
ادامه