پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست...
شب همه بی تو کارِ من شِکوه به ماه کردن است!...
ز روزگار من آشفتهتر چه میخواهی...
خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را...
سرو صحرا، گرچه تنها، بهتر از خس بودن است -مهدی فصیحی...
هر که دولت یافت شست از لوح خاطر نام ما -صائب تبریزی...
حافظ :باز آی و دلِ تنگ مرا مونس جان باش...
چو خدا بُوَد پناهت چه خطر بُوَد زِ راهت...
یاد آن شب که دلش را به دلم داد، بخیر(:...
خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد...^ ^...
کنارت هر کجا باشم، کمی عالی تر از خوبم...
در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری...
که گرچه رنج به جان می رسد امید دواست...
از مکافات عمل غافل مشو...
چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت...
جان در تن من چه کار دارد بیتو...
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم...
سر رشتهٔ شادیست خیال خوش تو...
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست...
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید :)...
بیا که جان مرا بی تو نیست برگ حیات :)...
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد......
شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است....
کو مرهم ات ای عشق ،ما بی تو میمیریم...
ما چارهٔ عالمیم و بیچارهٔ تو...
محبوب منی با همه جرمی و خطایی...
دل چو سوزد ﻻﯾﻖ ﺩﻟﺒﺮ ﺷﻮﺩ...
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی...
تاوان عمر رفته ی ما را که می دهد؟...
بازآ که ریخت بی گلِ رویت بهارِ عمر......
همچنان بی تابی دل می برد سویش مرا...
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست.......
رک بگویم! از همه رنجیده ام!...
در دلم غوغاست اما رازداری بهتر است... حافظ...
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست(حافظ)...
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود شریفت جهان نمی بینم...
ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار...
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق...
نور نبود هر درونی را که در وی مهر نیست...
چو دل در دیگری بستی نگاهش دار، من رفتم...
ز جهان کناره کردم که تو در کنارم آیی...
مضطرب حال مگردانمنِ سرگردان را... حافظ...
آیینه رویا آه از دلت، آه... (حافظ)...
هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند...(حافظ)...
منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم...
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد...
ای که هوای منی بی تو نفس ادعاست...
جای گله نیست چون تو هستی همه هست...
گر هست جانی در تنم بهر تو می دارم نگه...
آنجا که عشق خیمه زَنَد، جایِ عقل نیست!...