پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ز جهان کناره کردم که تو در کنارم آیی...
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن...
عاشق آن نیست که هرلحظه زند لاف محبت مرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید...
به گیسویت که از سویت به دیگرسو نتابم رخگرم صد بار چون گیسو به گرد سر بگردانی...
عاشق آن نیست که هر لحظه زند لاف محبتمرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید.....
در میکده مست از می نابم کردندسرمست ز جرعهٔ شرابم کردندای دوست به چشمهای مست تو قسمجامی دو سه دادند و خرابم کردند...