هرگز تسلیم وسوسه خودنمایی نشو! مردمان دقیق، هوش تو را در نگاهت خواهند دید.
خودنمایی نکند هر که کمالی دارد
از قابِ پنجره ی پاییز به تماشای بارانِ برگها کورانِ دردها و دورانِ قحطی زده ی مهربانی نشسته ام شاید هنوز درختی بیدار شاخه ای پر بار و برگی سبز برای آمدنت خودنمایی کند میگویم آذر مرگ به تن کرده است اگر نیایی...، کارِ پاییز دیگر تمام است
دیگر چیزی نمانده صدای پایش را میشنوم عطرش را حس میکنم و باز هم وجودم آکنده از حس غریب دلهره میشود پادشاه قلبها ...! پادشاه فصلها ...! دیگر چیزی نمانده خودنمایی کن بارانت را بفرست جلا بده چشمانی را که منتظرند تا با ابرهای تو همراه شوند
چیزای قشنگ هیچوخت دنبال خودنمایی نیستن
خودنمایی، تصور احمق ها از افتخار است.