متن مهدی فصیحی رامندی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مهدی فصیحی رامندی
از چه رو موجِ بلا در غمِ ویرانه ماست؟
او ندانست که دریاچه پریخانه ماست
لب دریای جنون، آخرِ شهنامه ماست
قایقی هست که اندازه پروانه ماست
تا که امواج بلا برد به دریا ما را
دائما موج سواری حظ روزانه ماست
در تلاش است رُخَش را بزند بر رخ...
وقف
از همان اول خرد با عشق چون پیمان نداشت
داستان خضر و موسی تا ابد سامان نداشت
شوقم از آغوش شیرینها و لیلیها گریخت
شور دنیا، قدر شیداییِ من، میدان نداشت
از قضا دل بر کسی بستم که خود دلباختهست
دل ولی بر باخت دادنهای من ایمان نداشت
چشم...
از چه رو موجِ بلا در غمِ ویرانه ماست؟
او ندانست که دریاچه پریخانه ماست
لب دریای جنون، آخرِ شهنامه ماست
قایقی هست که اندازه پروانه ماست
تا که امواج بلا برد به دریا ما را
دائما موج سواری حظ روزانه ماست
در تلاش است رُخَش را بزند بر رخ...
سرو صحرا، گرچه تنها، بهتر از خس بودن است
-مهدی فصیحی
بر پشت بام خانه با شب می نشینم
چشمم را بر آسمان سیاه می گذارم
- به چه خیره ای؟!
+ به ستاره روشن
سال هاست بر او چشم دوخته ام
اما چیزی نمی گوید
برایش می رقصم
شعر می خوانم
تا سحر اشک می ریزم
فقط گاهی چشمک می...
حمیمم عیب خاموشی مزن بر سروِ رعنایم،
بیابی هم سکوتی هم سکونی در خراب آباد
(مهدی فصیحی رامندی)
تو دیدی زندگی کردنِ یوسف پایِ زاویرا
لذا زاری نکن از تلخِ کامی ناامید اینجا
(مهدی فصیحی رامندی)
آسوده بخواهی به تو رب کار دهد /
تکریم دهد آدم و عالم به ابد /
بر خلق نزن پیله و نقصان و گنه /
در قلب نکن کینه و دشنام و حسد /
👤مهدی فصیحی رامندی
سالی ست، سروِ سبزِ سوزنیِ سربلند را تاک ها، پوشاندند و خم کردند
رنگ ها می بینند
علف ها انتظار می کشند
باد ها هو می کشند
حمیم، مستانه
در کنجِ میخانه
می خواند شاخه نباتش را
/ مهدی فصیحی رامندی
ماه و دلبرم نامد، شمس و دلبری آمد،
شام و روز و یک صحرا، این دو سر نمی جمعد
((مهدی فصیحی رامندی))