پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ولنتاینهسر صبحی ماشین و با آب شهری شستم، چند شاخه گل از گلهای زیبای باغچه ی مادر و برات چیدم و خرس بزرگه رو، روی صندلی عقب نشوندم و همه چی آمادس واسه یه دور دور خاطره ساز دو نفره تو این روز قشنگ زمستونی...
ولنتاین نزدیکهو بنده کاملا در جریان هستمکه بودنت در کنارم،خودش بزرگترین هدیه اس عشقمولی این دلیل نمیشه اون خرس بزرگه رو برام نخری...