پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دارم میگم "من از تو راه برگشتی ندارم"تو، تعریف بدت اینه که مث یه باتلاقیاولش آدم میگه خب زمین سفته نهایتش رد میشم دیگهولی نمیدونی که پاتو گذاشتی توش دیگه گیر کردی و فرو میری فقطتو گیر زندگی منیمن فرو رفتم توی تمامت.توی یاد و خاطرت نه هامیدونی که آدم وقتی غرق میشه تو یادت بالاخره با یه اتفاقی از جا میپرهولی من غرق شدم توی همه ات، همه ی وجودتاین یک نقطه از تو نیست که منو گیر انداختهتو اگه یادت باشه، دستات نباشه اون مُر...