پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آرزو دارم ، شبی غرقت کنم ، در خویشتنحجت اله حبیبی...
من و گنجشگ دلم غرق تماشای توایمنکند پر بزنی بر سر ایوان دگر...
نمیدونم از کجا شروع کنم برات بگم از شکست هام؟زخم هام؟تنهایی هام؟اشک هام؟انقدر زیادن که نمیدونم از کجا شروع کنم میخوام تمومش کنم تا اون زخم ها تیکه پاره ام نکردن تنهایی ها دیوانه ام نکردنشکست ها ضعیفم نکردن اشک ها غرقم نکردن..... صدف مسعودی...
غرق آرامش هستم با وجود تو ای خدا مهربان دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥...
ای ز کف رفته که بود اول پر گشودنتنمی تونه دلم عادت کنه با نبودنتمن که با امید تو هنوز تو ساحل موندمنمی شه باور من دست اجل ربودنتهنو باور ندارم رفتنتودست خاک سرد سپردن تن توهنوز باور ندارم هنوز باور ندارمبرشی از ترانه...
غرق عاشقی بودمبه یکباره غریقدریای چشم هایت شدمافسوس موج نگاهتهرگز اجازه ی رسیدنبه ساحل وصالت رابه من ندادمجید رفیع زاد...
لبخند ت آسمان را آبی کردشب های قشنگ مهر را مهتابی کردتا آخر عمر غرق بی تابی شدآنکس که تورا بغل کردتولدت مبارک مهرماهی ای جانم بفدایت...
اگر هر آواره با خود شعری بیاوردچه خواهد شد؟آیا اروپا دیوان بیدلی نخواهد بود؟با کلماتی گیج و عمیقبا حرف هاییاز تاک های دمشق و بلخمدیترانه چطور دلش آمدتو را با شعرهایت غرق کند؟دریا چگونه توانست این همه شعر را بنوشد و مست نشود......
دنبال کسی نگردکه دارد غرق می شودمراکه اینقدر آرامنشسته ام و دارمچای می نوشمنجات بده...
دارد نگاه نجیبت مرا درقهوه ای ترین خلسه ی جهانغرق می کندنبضم فصیح می شودآنگونه ام که شعریدارد استخوان می ترکاند...جلال پراذرانسفیر اهدای عضو...
من چه تنها و غریبم در این دریای هستے...قایقم شو غرق گشتمبے تو در شب های مستی......
این چه دردیه که آدمی هر حرفی می زند هر کس هر انچه میخواهد برداشت میکند چقدر سخت تر است که حرف هایمان را هیچ کس نمیفهمد و همه هر روز بیشتر در سوء تفاهم ها غرق میشویم ، بی آنکه بدانیم چه بر سر دلهایمان می آید بر سر روحمان ......
یک وقتایی باید بنشینی و پشت میز کنار پنجره و همینطوری که خودت رو مهمون کردی به یک فنجان چای، خودتُ مرور کنی..می دونی خیلی از ما ها، انقدر توی روزمرگی و بدو بدو های زندگی امروز غرق شدیم که دیگه خودمونُ فراموش کردیم. صبح و شب می رسونیم بدون اینکه لحظه اونجوری که دوست داریم زندگی کنیم و یک آن، یک لحظه، چشم باز می کنیم و می بینیم، چین و چروک های صورتمون زیاد شده، تارهای سپید موهامون بیشتر خودشونُ نشون میدن و آره، رسیدیم به زمستون عمرمون. ولی هنوز...
دارم میگم "من از تو راه برگشتی ندارم"تو، تعریف بدت اینه که مث یه باتلاقیاولش آدم میگه خب زمین سفته نهایتش رد میشم دیگهولی نمیدونی که پاتو گذاشتی توش دیگه گیر کردی و فرو میری فقطتو گیر زندگی منیمن فرو رفتم توی تمامت.توی یاد و خاطرت نه هامیدونی که آدم وقتی غرق میشه تو یادت بالاخره با یه اتفاقی از جا میپرهولی من غرق شدم توی همه ات، همه ی وجودتاین یک نقطه از تو نیست که منو گیر انداختهتو اگه یادت باشه، دستات نباشه اون مُر...
در دل دریای اشکم ای گهر نابغرق شدم تا تو را از آب گرفتم......
ادامه چشمهای تو می شود دریا...می شود اقیانوس ...و من قایق بی پارویی که ...موج به موج غرق توام !...
غرق شدن همیشہ تو آب نیستتو غصہ نیستتو خیال نیستآدم بعضے وقتا ، تو عشقش غرق میشہ...️️️...
نه پرِ پرواز داشتمنه دلم دریا بود؛در هوایت غرق شدم .......
بیا با منیکشنبه ها راغرق در یک عالمه دوشنبهسه شنبه کنیم...
شدم مثل اونی که تو دریا غرقه دستش مونده بیرون که جسمش در عذابه روحش بوده ویرون...
بیایید اگر ناجی خوبی نیستیم آدم ها را در عشق و محبتمان غرق نکنیم.....محدثه بخشی...
دستانم را بگیربگذار بدانم هستم!بگذار خوشبختی را از لابه لای بودنت تنفس کنم...بگذار لبخند را از میان نگاهت لمس کنم...بگذار آرامش را از بین دستانت ببوسم...رهایم نکن!مرا غرق کن در "ما"من تا ابد "من" بودن را نخواهم خواست.......
تا غرق شدم،غرق به رویای محالتدل گفت:چرا؟؟وای به من ،وای به حالت!...
غرق یک لحظه نگاه تو شدمدر دل دریایی ات من گم شدم...
فکر میکنم تنِ " اردیبهشت " بهتنت خورده باشدکه اینگونه داردغرق میشوددر بهار ......
دلتنگ که میشوم به دیدار نیمکت قدیمیمان میرومواندکی انجا میمانم و به دریا خیره میشومتو چقدر شبیه دریا بودی!!!!مراشیفته خودکردی،به اغوش کشیدی و درعشق خود غرقم کردی و وقتی غرق در عشقت بودم !!مرا به سوی ساحلی نا امن پس زدی تو چقدر شبیه دریا بودی!!!!...
در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کرده ام.اما هر چقدر بیشتر سعی می کردم، کمتر می توانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق می شدم.باید همیشه به یاد داشته باشی کهماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان می کنی.هر چقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی می کنی.برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم می روند، فراموش می شوند...
چنان غرق مرکب کرده ای چشم سیاهت را...دل هر خوشنویسی، مشق نستعلیق می خواهد......
موهایت را پریشان کن؛بگذار تیتر یک روزنامه ها شومجوانی در امواج پر تلاطمگیسوان معشوقه ی خود غرق شد......
مرگِ زیبایی ستغرقِ در بوسه هایِ تو شدن️...
تو نه با افتادن در آب، بلکه با باقی ماندن زیر آب غرق می شوی....
به چشمانت خیره می شومو نفس می کشممن مشتاق غرق شدن در دریای چشمان توام ...تو نرم نرم نگاه کنمن قدم به قدم برایت میمیرم ...️️️️...
در چال گونه های زیبایت غرق میشوم...
تو قایقِ نجاتی بودی که مرا در حال غرق شدن رها کرد...
بهترین شناگرم که باشییک شب تو رویایٍ یک نفر غرق میشی !...
مگر تو چقدر عمیق هستے ڪه من اینگونه در تو غرق شده ام ...️️️...
وقتی یکیو غرق خودت کردیباید غریق نجاتشم باشی!نه این که بذاری خفه بشه از بی توجهیت.......
آدمی که غرق شود قطعا می میردچه در دریاچه در رویا.......
دوست داشتن تو فراتراز شعرهاے من است ڪہ دران غرق گشتہ ام...
ادامه ی چشم های تو...می شود دریا...می شود اقیانوس...و من قایق بی پارویی که...موج به موج...غرق توام !.......
دلگیرم از کسی که مرا غرق خودش کرد اما نجاتم نداد…...
نگاهت غرق می کند مرا و من این غرق شدن را دوست دارم...
به هیچکس اعتماد نکنآبی که امروز بهت جون میدهفردا میتونه تو رو غرق کنه......
بگو کسی نجاتم ندهد من غرق تماشای لبخند تو ام.....
پارادوڪس یعنى چشماش آبى نبود اما منو تو نگاهش غرق ڪرد...!️️️...
به ماهى شباهت دارمجفتمان غرق شدنمان زیباستماهى در اقیانوسو من در آغوش تو......
آرامش دریا را میخواهمهر که ناراحتم کرددر بی تفاوتی هایم غرقش کنم .....
دل به دل راه نداردکه به عینی دیدمدل من غرق در آشوب ولبش خندان بود...
خنده ی بچه ها در سیل غرق شده است، خانه ها بست نشسته اند پای کوچه در گِل،کوله ی پدر پُر از چه کنم،غم دارد قایق سواری می کند......
کاش میدونستی این مردم چقدر بی پناهندتا کمی منصف تر میباریدی...آهسته ببار باران!اینجا هیچ چیز سر جای خودش نیستکه یا غرق سیلاب می شویمیا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد......