پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نه غزل برای خواندن، نه صدا برای آوازنه هوای شعر دارم، نه پری برای پروازنه چنان شکسته بالم که زمین شود سرایمنه توان پر کشیدن به امید صبح اعجازچه به روز آفتاب سر بام ما رسیده استخبر از طلوع داری؟!!!شب خانمان براندازنه ترانه می سرایم که برای او بخوانینه نگاه گریه سودی به نگفته های یک رازنه امید وصل دارم، نه هراسی از جدایینه رسیده ام به پایان، نه به سر هوای آغازمن دل سپرده را از شب رفتنت نترسانکه سپرده ام خودم را به خد...