یاد بابابزرگم افتادم.هر روز با یه استکان چایی میرفت تو زیرزمین میگفتیم کجا میگفت میرم مسائل رو حل کنم اون موقع فکر میکردیم ریاضیدانه الان فهمیدم مسئله یه چیز دیگهاس