سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
کارتان باز به این کهنه مثل می افتدگذرِ پوست به دباغِ محل می افتد!رنجِ پروانه و بلبل همه گی بیهوده ستشهدِ گُل، بر لبِ زنبورِ عسل می افتدبه لبِ سرخ خودت، هاااای ننازی «چل گیس»سیب، دستِ حسنی های کچل می افتد!اهلِ لافی که همه رستمِ دستان هستندکِشِ شلوارکشان، وقتِ عمل می افتد!قاصدک دستِ تو را پیشِ خلایق رو کردخبرت بر سرِ هر کوی و کتل می افتد...
وقتی تو نیز مثل من آب از سرت گذشتاز مردم سواره بر امواج هم بگو...