سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تنها تو را،،، تنها تو را، باید بغل کردجان را رها، از هر خداوند بدل کردوقتی تمام واژه ها، بوی تو دارندباید جنون شهر را هم، محتمل کردباید که از هر کوچه ی شهر تو کوچیدباید که بحران تو را اینگونه حل کردپیغمبری هم چون تو را، دنیا ندیدهدین تو را، باید فقط، باید عمل کردهر بار شعری از لب و چشمت نوشتمبا طعنه میگویند؛در شعرش عسل کردباید تو را، جغرافیای ناز نامیدتوصیف تو، شهر مرا هم مبتذل کردوصف تو، روحی تازه را، در شعر ...