سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است منم مسافر بیزاد و برگ و...