کافه چی! در رگِ قلیانِ من انگور بریز بر سرش آتشِ خونخواهیِ تیمور بریز شبِ جشن است بگو تا همه بشکن بزنند بشکن اندوهِ زغال و به دلش نور بریز منویِ رقص ببر هرکسی از راه آمد رویِ هر تخت نُتِ تمبک و سنتور بریز جایِ نعناع و هلو، طعمِ...