متن بوسه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بوسه
دستهایم را به باد سپردم،
شاید روزی برسد...
که باران بوسههای مرا به گونههایت هدیه دهد،
و آسمان، در آغوشمان آرام بگیرد...
طعم شیرین لبهای تو را نچشیدم تا به حال.
اما میدانم مزه ی جان میدهد، لبهایت.
ساز دل مرده من کوک شد از دیدن تو
به طرب باز نوازد وقت خندیدن تو
شاد و سرمست نگرم بر رُخَت ای زیبارو
جان سپارم به خدا لحظه بوسیدن تو
تصویر سراب تو
چقدر زیباست
وقتی میان
این همه نبودن های دلگیر
پیوسته مقابل چشم هایم
می نشینی
تا شعرهای سرشار از بوسه ام را
کنار لب هایت
ردیف کنم
یک نفر باید بیاید عشق را مهمان کند
سر گذارد پیش من یا قصه را پنهان کند
من چنان هستم که نازم علت حیرانی است
او چنان در عاشقی باشد، مرا حیران کند!
دین و دل را واگذارد در تمنای وصال
آن چنان باشد که ترک دل از این و...
کانال تلگرام: bzahakimi@
بوسههای پُرتبت، گرما دمد
در تمامِ نای احساسِ نهان
بوی سیب می دهد
هوایت
و باد مسافری
که در این جمعه های نفسگیر
از تمام پنجره های خاطرات
یادت را
با عطر سبز بوسه می اورد
در کوچههای خیسِ خاطره
با نام تو قدم میزنم...
پنجرهها
از بوسههای ناتمام میگویند،
و برگهای پاییزی
عطرت را به یادم میآورند.
زمان میگذرد
و من هنوز
در پی صدای قدمهایت
سرگردانم...
لبت با لبم گفت و گو میکند و خونم چو می در سبو میکند
بسوزد لبت همچو آتش تنم و خاکسترم زیر و رو میکند
نشاند مرا در بر آینه مرا با خودم روبهرو میکند
سر من جهان را به چالش کشد خودش کار ما پشت و رو میکند
تن...
تو ماه هستی و
بوسیدنت
نمی دانی که
چه ساده
مرا هم بلند قد می کند...
چه زیباست وقتی با چشمک چشمانت مرا میخوانی
با اشاره لبهایت برایم بوسه میفرستی
و جای میگیرد درست در حین سکوت بر روی لبهایم
و با اشاره دستانت را در دستانم قفل میکنی
و دلم جامیماند در وجودت
بیقرارم ودر تردید
درخیال شهر توام
برچشمهایت خیره میشوم
و بوسه میزنم برلبهایت
ماه من پشت ابرهاست
و تن خسته من هی میشود فرسوده تراز خیال بافی
آخرعزیز من مگر نشنیده ای که می گویند
ماه پشت ابر باقی نمیماند
با من از عشق بگو..
با من از عشق بگو
با من از بوسه و آن کشت بگو
با من از شعر و غزل ها
با من از خاطره ها
با من از عطر تنت
بوی خوش مشک بگو
با من از عشق بگو
با من از عشق بگو
ازصدای نفس پنجره بیدارمیشوم
و ازصدای لوند بازیهای بوسه هایت
شیطنت میکند لبهایت با ادای بوسه
وشیطان رجیم میشود
سیب لبهایت را گاز میزنم
نبودنت را نمی خواهم باورکنم
بگذار تا ابد با کودک درون شیطانت زندگی کنم
بگذار تا همیشه را با خیال بودنت سرکنم
با خیال بودنت عاشق...
بوسیدم
دودی را که
ریه اش را بوسیده بود....
زهره تاجمیری
هر چه نزدیکت شدم، قلبت شد از من دورتر
با همه اهل تواضع. با منی مغرور تر
بیشتر از پیش احساس رهایی میکنم
هر چه در آغوش گرمت میشوم محصور تر
من به هر ساز تو میرقصم تو هم پس شاد باش
من که با هر ساز دارم مینوازم شورتر...
عطارد،
مامور است بنویسد،
واکنشهای احساسِ ما را،
در چشمکِ شبهای ستارهبارانِ
عشق و بوسه!
پینوشت:
تیر یا عطارد، کوچکترین سیارهی منظومهی شمسی است و در ادبیات فارسی به عنوان دبیر و نویسندهی فلک شهرت دارد.
سرشار از احساس است،
شعرِ زندگی با تو؛
وقتی که:
صبح،
از مَطلعِ آفتابگردانِ بوسههایت،
شکوفا میگردم؛
و شب،
در مَقطعِ شببوی آغوشت،
آرام میگیرم!
میشوم شاداب، با یادِ شرابِ بوسههایت
میشوم همواره یارِ مهرجوی خاطراتت
چگونه سر کنم لحظه لحظههای خود را
نزدیکم اما خیلی دور، ای مردم شهر
هر زندهای یک قصه، قصهام گنگ و ناشناخته
کلمات میرقصند، در دلم، مانند یک رویا
به هر گوشهای میروم، خاطرات شگفت
بوی عشق و مهربانی در هوای سردم بماند
چشمانم را میبندم، تو را در ذهن...
دلم تنگه، دلم تنگ نگاته…
دلم تنگ دو چشمون سیاته…
دلم میخواد ازت بوسه بگیرم…
ولی از شانس بد بابات باهاته…