پنجشنبه , ۱۹ مهر ۱۴۰۳
بر فضایی که او قدم زده است بوسه بزن از اینجا تا پنجره او بر زمان ردی به جا گذاشته_ایان مک یوانرمان" ماشین هایی مثل من،آدم هایی مثل تو"ترجمه ی اشکان دانشمند...
ریل هارفتن ات را تماشا می کنند وُبوسه ها اشک می شونددر آخرین ایستگاه...✍️شهناز صمدی ...
نکند عاقبتِ قصه ی ما بد باشد! سر راه من و دستان تو یک سد باشد نکند اِنَّ مَعَ الْعُسرِ نباشد یُسْرانکند جای خوشی، غصه ی بی حد باشد نکند بوسه ی ما سوژه ی مردم باشد نکند شانس در این عشق نخواهد باشد نکند راست بگوید پدرت، در آخر شبِ طوفانی یک فاجعه مقصد باشد نکند دست تو در دست کسی جز من... نه! نکند فال من آن شعر که آمد باشدنکند یک نفر از راه بیاید روزیهمه ی ترس من این است که شاید... باشد...نکند عشق نخواهد که تو با...
اگر خواهی دل ما را، فقط یک بوسه ات کافیست... لبت را بر لبم بگذار، که این یک حکم اجباریست... امین غلامی (شاعر کوچک)...
ای یار!بوسه ای به باد بده و برایم بفرست!گرمی آغوشت را در نامه ای برایم بفرست!تاری از مژه های غرق در اشکت را در دستمال سر عطرآگینت، برایم پست کن!ضربان قلب و هرم نفس های گرم و دستان لطیفت را با قاصدی برایم بفرست.به گلی بگو: تا اسمت را بر گلبرگی تازه بنویسد و با بال های زنبور عسل برایم بفرستد.شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
با رویاهایت در من ببارو کار عشق را یکسره کناین روزهایم رابرای تو نگه داشته امتا زیباترین شعر جهان رابا بوسه ای از جان من بیرون بکشیبا رویاهایت در من ببار......
و منبرای بوسه بر رُز های وحشی لبانتسال ها به انتظار می مانممن برای بوسه به گلبرگِ لب هایت ،تیغ های تنت را به گرمی در آغوش می فشارم...✍️هدی احمدیدلنوشته های هدی...
و مناز سرابِ جماهیرِ سرخِ لب هایت ،سیراب نمی شوم .مرا وعده اے دہ بہ بوسه اے سربے از لب هایت .لب هایم را نشانہ بگیرو ماشہ را بڪش✍️هدی احمدی...
ای آنکه لبِ تو هست همچون شکلاتشیرینیِ بوسه از تو چون شاخ نباتهر وقت تو را میبینم می گویم: خوشحالیِ روی ماهرویان صلواتشاعر مصطفی مدرس پور رباعیممنوعه ها...
همیشه من از هرکی خوشم میادطرفدارم که این ببره ، می بازه!واقعا من سال ها گفتم که آخه این چیه کهمن از هر تیمی خوشم میاد، اون بازنده ست.بعد ،چندین روز زندگی برام چنان تلخ میشه...موقع بازی تنیساصلا به من مربوط نیست اینا کینتپش قلب پیدا میکنموای این داره میبازه،عقب افتادهبعد همون موقع هم به خودم میگمتو مگه خُلی،به تو چه مربوطه؟ولی به این نتیجه رسیدم که واقعامقابله آدم با آدم،همیشه فاجعه استتوی یه شعری یک زمانی گفتممن نخواهم...
نان داغ و چای داغ و بوسه از لب های تو جملگی داغند، اما این کجا، آنها کجا...!؟ارس آرامی...
حتی پرندگان نیز،یکدگر را یاری می رسانندبیا نزدیک ترنزدیک تریاری ام کن تا بوسه ات را برچینم...
منم و دست تو و چتر و همان نم نم باران... و همان بوسه ی خیس ز لبت کنج خیابان... امین غلامی (شاعر کوچک)...
و اردیبهشتدربهشتِ دستانِ توشکوفه می زندآن هنگام که باشکوه و احساسدرآغوشم می گیری ،در من جوانه می زنی و چونپیچک وحشی تمامِ مرا دربر می گیری..بیا دوباره بیا و بسانباران های بی امان بهاریبی آغاز وبی پایان،تا دوباره تا همیشه،بوسه بارانم کنای عشقتو ای عشق!مهرانه واو ...
فکر تو... در سرم فکر تو بود. که مرا خوابم برد. و تو پیدایت شد. مثل ان لحظه اول که نگاهت کردم. همان قدر قشنگ. به همان شیرینی.با همان لبخندت. که دگر باره ربودی قلبم. طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند. و چقدر زود به لبخند تو محتاج شدم. هوس بوسه ز لبهای تو بدجور مرا مستم کرد. خواستم بوسه بگیرم ز لبت،که پریدم از خواب. و صد افسوس چقدر بد موقع، منو در خواب صداییم کردن....
سقف عاشقانه هایمچه زیبا فرو می ریزنددر دنج ترین جای ِ دنیابهشتِ آغوشت...ای شیرین تر از صدای ِ بارانلهجه یِ خیس ِ چشمانت ای از تبار ِ نوازشای فصل ِ ممنوعهمن به بلندایِ شعری از بوسه"دوستت دارم"...
دوباره تو کنارمی هوایِ بوسه با منه تمامِ آرزوی ما همین به هم رسیدنه..._برشی از ترانه...
که بر جان تو بنشیند..خروشان میشود گاهی..هزاران قطره بارانبه ضرب آهنگ زیباییکه بر جان تو بنشیندچشمه بود و عشق بود و بوسه باران نوای دلنشینش بر من و یاران...
کمی آنطرف تربوسه هایم را به باد داده امخدا کند امشب مسیر بادبه سمت گونه های تو باشدمصطفی فروتن...
هرشب توییباز هم تویی درکنارمنپیچ وتاب پیراهنت زیباستدفترشعریست برای منتاب دیدن گیسویت راندارمدل میدهم به تودوباره تویی و هزاران بوسه.....
دختر آهسته گفت : بوسه برای چی؟ نگاهی غمگین به او کرد و فاین هالس ترسید نکند بزند زیرگریه ، من از عشق میترسم .فاین هالس پرسید چرا؟دختر گفت چون وجود ندارد و فقط چند لحظه طول میکشهفاین هالس آهسته گفت : ما هم چند لحظه بیشتر وقت نداریم هاینریش بل / آدم کجا بودی ....
کار گل و سبزه، بوسه و تبریک است از دور صدای نغمه و موزیک است وا کن همه ی پنجره ها را به نسیم لبخند بزن که سالِ نو نزدیک است...
هیچ کس ما را نمی بیند.همین جای خیابان مرا ببوس.همین جای جهان بگو که دوستم داری._ علیرضا طالبی پور_برشی از کتاب «زندگی خانه ای اجاره ایست»...
ای کاش روح بودم و در کالبدتت فرو میرفتمو هر آوایت را جانانه ستایش میکردم وگوهر عشق را بر طاق دلت میگذاشتم وپیوسته ، بر وجود گران بهایت بوسه میزدم....
کار از انکار گذشته استدرتماشا ی بزم هم آغوشیِ مانستاره ها شیطنت می کنندوخروس سحرهلهلهزلفت را حائل کنو نفس هایت را حبس تا بوسه هایمان رسوا نشودعلی مولایی...
رویایِ من همیشهپاییز است سردُ بارانیبهانه ایبرایِ آمدن در آغوشَتزیرِ چترِ سیاهَتگرفتنِ دستانَتقدم میزنیمکوچه یِ خیال را کهانتهایَش به بوسهختم میشود. آگرین یوسفی...
با هم که باشیم سه تاییم من ، تو و بوسه بی هم چهار تاییم تو با تنهایی من با رنج...
اسفند را باید بو بکشی نباید با کفشهای کتانی آن را بدویباید با پای برهنه بر سینه اش قدم زنیباید آن راحس کنیمزمزه کنیاسفند را باید ورق زنی در سکوتبه لحظه هایی بیاندیشی که ترک خوردیبه لحظه های که با کلامی ، حضورمعناداریدلت رفو شد....باید بیاندیشی به آدمهایی که شناختیبه درس هایی که گرفتیآری جانماسفند را باید با جان نوشید وآن را سپرد به یادش به خیری دیگر....باید سپردش به آغوش بهاراسفند را باید عاشق شدتا سال نو را با بوس...
مرا باور کن ای مَردتنها مسیح نبود که مُرده ها رازنده می کردبارها دیده ام با بوسه ایتو را به این جهان آورده ام سهام الشعشاع ترجمه ی بابک شاکر...
کنارم بنشین دلتنگ شانه هایت شده امدلتنگ شب های فروغ خوانی و غزل های عاشقانه...انتظار آمدنت را می کشم و برایت همان چای همیشگی با عطر بوسه هایت را آماده کرده ام!تو باشی و نوازش هایت تو باشی و دستانت اصلا ما را چه به فراق زمانه چه به ضرب المثل احمقانهکمی نزدیک تر بیا و در آغوشم بگیرمن جهانم را در عطر پیراهنت پچ پچ های عاشقانه ات در تکیه گاه شانه هایت رها کرده ام و همچون مجنونی دلتنگ،خیال بوسه هایت را به دوش می کشم....
امشب ای دلبر شیرین لب من کوته کنقصه را هرچه که خواهی زپس بوسه بگو علی مولایی...
دلم هوس معاشقه ای بدونه سانسور کرده اینکه طلوع کنم بین لب های سرخ و تک تک انگشتانت مست و بی قرار بوسه غارتگری کنم وچنان در سرزمین تنت رها شوم که دوستت دارم کلمه به کلمه تلف شود بین این هوس آغشته به عطر اقاقی حضور تو.لعیا قیاثی...
من خمارِ شعرم و معتادِ بوسه ز لبت(لا حول ولا قوة الا) به لبت!ارس آرامی...
(بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشودبپری، ماچ کنی، جیغ کشد، در بروی)من پریدم که کنم ماچ و زند جیغ و سپس در بروملنگ دمپایی او سرخ و کبودم کرده است!!ارس آرامی...
بوسه می خواهد دلم فصل الماچ است عزیزمی دهی یا ببرم؟ می خوری یا بدهم؟!ارس آرامی...
بوسه هایتآخرین طبیب استبه بهانه ی عیادت بیاچیزی نمانده استکه ازدهان بوسه هایت بیفتم علی مولایی...
خُمخانه وُ هم، سبوی جان را عشق ست؛احساسِ تب و، هلوی جان را عشق ست؛شورِ شررِ بوسه دلم می خواهد؛یلدای لب و، لبوی جان را عشق ست!شاعر: زهرا حکیمی بافقی(الف احساس)🍅🍊🍅...
سرشار از احساس است،شعرِ زندگی با تو؛ وقتی که:صبح،از مَطلعِ آفتابگردانِ بوسه هایت،شکوفا می گردم؛و شب،در مَقطعِ شب بوی آغوشت،آرام می گیرم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
• چطور باید زمان را متوقف کرد؟ بوسه• چطور باید در زمان سفر کرد؟ مطالعه• چطور باید از زمان گریخت؟ موسیقی• چطور باید زمان را احساس کرد؟ نوشتن• چطور باید زمان را آزاد کرد؟ نفس کشیدن- مت هیگ-دلایلی برای زنده ماندن...
دیروز، امروز حالا ،فردا ...دنیا به کسی وفا نکردهنگذار حتی یک لحظه یک لحظه رو از دست بدیمش خدا نکردهتو پهنه ی گیسوت آزادم کن نزدیکی لبهامون عاشقانه است با یک بوسه آبادم کناین لحظه ی تاریخی جاودانه است عجب عاشقانه استتو معجزه هستی رامشگر طناز یک صحنه ی زیبا از رقصی و آوازتو خوب و پر آوازه ای حادثه ی تازه ای عشق بی اندازه ای بی شک تو همانی زیبای جهانی..._برشی از ترانه...
کاش بوسه دوای هر دردی بود؛آن وقت، مدام تو را می بوسیدم...✍ساجده حسینی...
با بوسه به چشمان تو این عشق قشنگ است...
یک روز در این خانه من بودم و یاری بودنی بود و نوایی بود یک دلبر و ساقی بوداو بوسه طلب میکرد تشنه به لبم میکردهی بوسه به لب میکرد آتش به تبم میکرد...
هر بار تو را ببینمت میمیرمروزی که تو را نبینمت میمیرملعنت بر فن و بر جادوگری اتهر بار تو را ببوسمت میمیرم...
قناعت میکنم بربوسه ای از کنج لب هایش که شال گردنش بسته است راهم برگلویش راعلی مولایی...
خرمالویِ لب هایت تلخ بود و گس ،نکند دشنام داده بودی مرا ؟...
گُل بوسه ی احساسِ تو شورانگیز است؛مشتاق به چیدنش، دلِ پالیز است؛از رویشِ شورِ مِهر، در دیدنِ تو،پیراهنِ زردی به تنِ پاییز است!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)پاییزانه🍂🍁🍂...
از دور میبوسم تو را ای عشق بی همتای منشاید که با این بوسه ها کمتر شود این فاصله نسرین حسینی...
دامن شدم منآتش این عشق کور راهر شب که برده ام با مردم سیاه مست توتا صبحرقص بوسه های ناصبور را......
آیا اجازه هست تو باشی و من شبیبر رنجها کنار تو نقش فنا زنمآیا اجازه هست که آغوش گرم توجغرافیای من شود و تکیه ها زنمآیا اجازه هست زنم بوسه گردنتعطر تنت برای رضای خدا زنم؟آیا اجازه هست به یک بوسه بر لبتمهری به رسم بیعت مهر و وفا زنم؟آیا اجازه هست بمیرم برای تونام تو را در آن دم آخر صدا زنم؟مریم جوکار دلآرام...