پنجشنبه , ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
خاطرات عطر میپراکنندوقتی شهر خیس می‌شود....
شهرمرا می فشاردواین خیابان که نامش ازیادم نمی رودهمانکه مردی با سیگارهاییدرجیب چپشوفکرهایی درنیمکره ی راستشبا عینکش قدم می زندومی دانم روزی ازاین همه حقیقتکه دسته ی عینکش پشت گوش می اندازدمرامی فشارد!...
باور کنید زیبایی سیمای یک شهر رابطه ی مستقیم یا فرهنگ عمومی آن شهر است.روز فرهنگ عمومی گرامی باد...
به تمام ایستگاه های شهر حسودی میکنم!آنها لحظه ای تو رابی هیچ احساسی در آغوش میگیرند!اما من تو را با این همه احساساز دست داده ام......
دلم را به کجای این شهرمشغول کنم که نگیرد بهانه تو را ......
چترم را روی سرم می گیرم...و از این شهر می روم...باران های اینجا...بوی دلتنگی می دهند...
در شهر هر چه می نگرم غیر درد نیست...
همیشه یک نفر جای تمام شهر غمگین استزنی تنها که دیگر در سرش شوری نمی افتد...
شهر بی یارمگر ارزش دیدن دارد...
عاشقی کنبیخیال وصل و هجران ای عزیزگاه گاهی جاده هااز شهر مقصد بهترند......
دیدمش در شهر / حالش بد / نگاهش... بگذریم ...یار با او / دست در دستش/حواسش...بگذریم...!...
انصاف نباشد که در این شهر درندشتضرب المثل *سوزن در کاه* توباشی...
دیگر چه بلایی ست...غم انگیزتر از این؟من، بار سفر بستمو یک شهر نفهمید......
در هیاهوی شهر همغرقِ آرامش تو ️ام...
یک شهر پر از آدم و بیچاره از این عاشق بی عشق هر جا برود تنهاست...!...
رفتنت اول طوفان نفس تنگی هاست بنشین شهر دلش باز هوا می خواهد...
زیبا سفر به خیر ولی زودتر بیا دارم در انتظار تو دیوانه می شوم یا تو به خاطر دل من زودتر بیا یا من به خاطر تو از این شهر می روم...
