پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حسادت ،احساسی عمیقاً انسانی است که قطعاً با عشق همراه می شود.حتی اگر سعی کنیم منطقی باشیمباز هم نمی توانیم از حسادت اجتناب کنیم._ ژولین کلرک_ترجمه ی بنفشه فریس آبادی...
آنکه به شما دروغ می گوید از درستی شما می ترسد آنکه غیبت شما را می کند از اعتماد به نفس شما می ترسد آنکه شما را تهدید می کند از قدرت شما می ترسد آنکه به شما تهمت می زند از محبوبیت شما می ترسد آنکه شما را تحقیر می کند از جذابیت شما می ترسد آنکه دنبال فریب شماست از دانش شما می ترسد آنکه به شما توهین می کند از اعتبار شما می ترسد و تمامی این ترس ها میوه های تلخی هستند که بر درخت حسادت به بار نشسته اند .....افسو...
تو مث نم ننم بارون توی هر حالی قشنگیمن حسادت میکنم وقتی تو با هرکی میخندیاومدی عشقو بذاری رو گلبرگای تشنمانقده خوبی جسارت میکنم بهت میگم عشقمسر تو شوخی ندارم و من نمیذارم بگیرنت ازموسط بازیه توام با اینکه میدونم شر میشه واسم..._برشی از ترانه...
به آدم ها به خاطر سهمشان از شادی حسادت نکنید چرا که سهم غمشان دیده نمی شود...
بعضی آدم ها عین یک گل نایاب هستند!دیگران به جلوه شان حسد می برند، خیال می کنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را می گیرد!تمام درخشش آفتاب و تری هوا را می بلعد و جا را برای آن ها تنگ کرده. برای آن ها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته!به او حسد می برند و دل شان می خواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش!- سیمین دانشور- سووشون...
برای ڪسانی ڪہ بہ شماحسادت میڪنند اینگونه دعا ڪنید:پروردگارا ….اگر در این جهان ڪسی هست ، ڪہتاب دیدن خوشبختی مرا نداردآنقدر خوشبختش ڪنڪہ خوشبختی مرا از یاد ببرد…...
من حسادت می کنم بر لوله قلیان توطعنه بر من می زند یارت به من لب می دهدارس آرامی...
جورج اورول :حسادت احساسِ وحشتناکیهبه هیچ کدام از رنج ها شبیه نیستچون هیچ شادی و یا حتی غمِ واقعیتو حسادت وجود نداره ، فقط رنج میده و بسنفرت انگیزه !...
حسادت یعنیزوال نعمت دیگران را خواستن...
حسادتخلاصه تمام بدبختی هاست...
کاش لبخندت انحصاری بود...مال خود خود من چال گونه آن را به نام خودم می زدم وتا آخر عمر روزی هزار بار برای نمایان شدنش دعا می کردم تمام کسانی را که برایت ضعف می کردندقتل عام می کردم دست خودم نیست من به لبخندت حسودم...
عشقممنو ببخشببخش اگه یه وقتایی اونی که انتظار داری نیستم...ببخش اگه بعضی وقتا از ترس نداشتنت الکی بهت گیر میدم...ببخش اگه اون وقتایی که بهم احتیاج داری کنارت نیستم تا آرومت کنم...ببخش اگه پاک بودنتو میبینم اما بازم بهونه میارم...ببخش اگه قراره یه روزی پیش این آدما،روی این زمین،تنهات بزارم و برم پیش خدامون...ببخش اگه عشق آرزوهات نیستم اما باور کن از هرکس دیگه ای بیشتر تو این دنیا دوست دارم...میدونم بعضی وقتا غیر قابل تحملم اما تو ب...
بزرگی، حسادت را متجلی می کند. حسادت، کینه می آفریند و کینه دروغ می زاید.لرد ولدمورت...
کسی که خودش رو قبول دارهو به استعدادها و توانایی هاش باور دارههیچوقت نمیتونه حسود بشه...آریا ابراهیمی...
جرج اورول:حسادت احساس وحشتناکی است.به هیچ یک از رنج ها شبیه نیست زیرا در آن هیچ گونه شادی یا حتی غم واقعی وجود ندارد. فقط رنج می دهد و بس.نفرت انگیز است!...
کسی که خودش را قبول داشته باشدو به توانایی و استعدادهای خودش باورداشته باشه هیچوقت نمیتونه حسود بشه...آریا ابراهیمی...
گاهی...به زانوی غمهم حسادت می کنمهنگامی که توبقل ش می کنی.!...
هاروکی موراکامی:زندگی کردن با حسادت خیلی سخته !مثل این میمونه که جهنم کوچیکت روهی با خودت این طرف و اون طرف ببری !...
حتّی به هرکسی که ازجلوچشم توردمیشهحسادت میکنه دلمحال قلب من بدمیشه......
مردم تنها زمانی از حرف زدن پشت سر شما دست می کشند که دیگر چیزی نداشته باشید تا در مورد آن حرف بزنند !...
آیا به راستى تندخویى خودش نشان ناخشنودى درونىِ ما از بى مایگى خودمان نیست، نشان آن از خودبیزارى اى که همیشه با این یا آن حسادت همراه است و این حسادت هم خود از خودپسندى اى ابلهانه ناشى مى شود. ما در زندگى انسان هایى را مى بینیم که خوشبخت اند، بى آنکه ما در خوشبختى شان دخیل بوده باشیم، و چنین چیزى تحمل ناپذیر است. - رنج های ورتر جوان- یوهان ولفگانگ فون گوته...
بچه که بودمهر کی جلویِ درمون بازی میکرد،حسادت میکردم، می گفتم اینجامالِ ماست، اینجا بازی نکن...می گفت: برو سندشو بیار ببینم!بغض میکردم ساکت می موندم.الان وقتی کسی واردِ حریمت میشهخیلی دوست دارم بگم این مالِ منه،برو جایِ دیگه بازی کن!ولی می ترسم...می ترسم بگن سندش کو؟!...
حسودی میکنم به آنهایی که خالصانه دوست داشته میشوند، حسادت میکنم به همانهایی که عشق در زندگی و میان مشکلاتشان پا در میانی میکند؛ و من بچه شده ام این روزها ، که گریه میکنم ، بهانه میگیرم و تنهایی اما ، همیشه سَرَک میکشد عجولانه در لحظات غریب من ... من این روزها شده ام دخترک کوچکی با احساساتی در حال انقراض که به وضوح ناآرامم و علیرغم تمام اینها کسی نمیفهمد که پشت این چهره ی خوشحال ، خسته ای هرشب آغوش امنی طلب میکند...
در قدیم امکانات کم بود اما تا دلت بخواهد مهر و صفا در میان مردم وجود داشت....درست است مردم با سختی نان زندگی شان را در می آوردند اما در کنار خانواده و دوستان شادمان بودند.منتی بر سر یکدیگر نمی گذاشتند... ❤️اما حالا.....شاید گفتنش آسان باشد اما...چقدر از هم دور شده ایم... 💔🖤چقدر مردم رفتارشان تغییر کرده. چقدر چقدر چقدر..... این چقدر ها ادامه دارد...هم اکنون امکانات برای ما فراهم است...خیلی هم وجود دارد.... اما مهربانی ا...
چند روزیست زاویه دید احساسم نسبت به اطرافیانت تغییر کرده.بی رو در بایستی بگویمبه آنها حسادت میکنمنه به مادرتکه غذای مورد علاقه ات را میپزدرخت هایت را میشوید،قد و بالایت را قربان میگویدو به سویت "وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ "فوت میکندنه به خواهرتکه سایه ی سرش هستی و دلتنگی هایش را شانهنه به آن دخترکان ترگل ورگل دور و برت که رسومات دلبری را از برندمن به ...به شانه موهایت و دست نوازشش بر سرتب...
تو باختی !! می دونی چرا ؟ نه ؟! تو تشنه موفقیت مطلق بودی انقدر که از باختن می ترسیدی همین که ترسیدی شروع کردی به باختن بعد هر باخت بیشتر می ترسیدی خود تو می دیدی که هرگز به اون جایگاهی که می خواستی نمی رسی بدون فکر الکی تقلا می کردی وقتی تو مردابی هرچی بیشتر دست و پا بزنی بیشتر فرو می ری ترس تو بزرگ ترین دشمنت بود انقدر بزرگ که نزاشت بلیط های طلایی بعد هر شکست و ببینی ولی اشتباه بعدیت بود که نزاشت موفق بشی تو هیچوقت از خ...
همین برایم کافیستشالی ها سبز بمانندآب از آبادی ها بگذرددهقانانهلهله هایشان را لای شبنم زاربه رقص وا دارندکافیست برایم،بهار آبستن شودو دشت سر از خواب بر آوردو میدانمتو می آییبا چمدانی از دلگرمیمرا صدا میزنی،همین روزهاشادیاز خورجین روز بیرون خواهد زد.و توهمان مسافری، که غربت را از یاد میبریبرایم عطری، سوغات خواهی آوردپر از بوی دوستی.و آنانی که سادگی ام را دزدیدندرا به حسادت وا میداری.و مندهکده ای...
اسمش را هرچه میخواهی بگذارخودخواهی ،حسادت وحتی تعصباما نفسم می گیرد اگربه هر کسی جز من کهصدایت میکندبگویی :جانم...
تا حالا به این فکر کردیم، تا حالا شده از هم دیگه تعریف کنیم بهم بگیم: چه صورت قشنگی داری؟ این لباسی که پوشیدی چقدر بهت میاد؟!وقتی لبخند می زنی و می خندی صورتت خیلی جذاب می شه، آدم محوِ لبخندت می شه؟ تا حالا شده به جایِ تحقیر کردن آدم های اطرافمون و قضاوت کردنشون و پایین آوردن اعتماد به نفسشون برای یک بار هم که شده، تعریف کنیم تا لُپشان سُرخ شه و از ته دل شکرگذار خدا باشن؟!شاکر این باشن که شما رو دارن و به وجودتون و بودنتون برای یک عمر ببالند!...
حسادت، انسان ها را کور می کند و باعث می شود نتوانند به درستی فکر کنند....
نکند جان مرا از سر عادت ببرییا مرا تا سر بازار حسادت ببریدوست دارم که تورا وصف کنم پیش همهترس دارم که دل از جمع و جماعت ببریمو پریشان نکن ای جاذبه ی ماه منیربیم آن است که از جامعه طاقت ببریبوسه های شکرینت مگر از یادم رفت؟ای که با طعم لبت هوش از امت ببریمی توانی که به یک گوشه ی چشمی هر آنکافران را به فراسوی عبادت ببریغزل ای همدم تنهایی شبهای دلمبغلم کن دل و دین از سر رغبت ببریلیلا هنگروانی...
بزرگترین گرفتاری بشر حس تکبر است که حس حسادت رابر می انگیزاند و باعث سایر گرفتاریهای اومی شوداین 2 حس و مخصوصا تکبر همان صفات شیطانی هستندابلیس بخاطرآن ازدرگاه خداوند رانده شد...
پای تو که درمیان باشدحسود میشومنسبت به همه عابرانی که از کنارت میگذرندبه آینه ی کوچک اتاقتکه تصویر تو درآن منعکس میشودبه شانه ای که با دستانشهرروز موهایت را نوازش میدهدبه پیراهنتکه تمام روز تو را درآغوش داردبه کفش هایت که تمام مسیر را باتو قدم میزندمی بینیمن بسیار حسادت میورزمبه آنچه که از من به تو نزدیکتر باشدحال من در دورترین نقطه ی جدایی از توآیا خواهم مُرد؟!...
به این فکر میکنمکه چگونه عاشقت شدمحال آنکه هیچگاهدرمیان ما قراری عاشقانه نبودحرف عاشقانه ای ردو بدل نشدحتی مکالمه ای در حد احوالپرسیتو بگومن چگونه عاشقت شدم؟ بی آنکه ببینمت! بی آنکه دستانت را بگیرمیا حتی عمیق نگاهت کنمچه قاعده ی بی قانونیست این عاشقیکه بی رحمانه سهم من باید ازتوتنها دلتنگی باشداز تو چه پنهانمن هنوز هم به آدمهایی که از کنارت میگذرندحسادت میکنمشاید تو هرگز ندانیاما من هنوزهمپنهانیدوستت دارم.....
حتما تجربه کردیدهمیشه تو اوجِ عشق و علاقهیه حسِ حسادتی هستکه مثل خوره به جونمون میوفتهاما باید نذاریم عمقِ این ناخوشیبه یک درد طولانی تبدیل بشهچون فقط همین یکنفرِکه میتونه حالمون رو خوب کنهمن راه حلشُ میدونمعلاجِ این قهرِ ساده ...فقط کمی خیرگیِاینکه مصرانه پلک نزنیم وچشمامون کوتاه نیاندوایِ این دلتنگیِ گسیک دوسِت دارم با لحنِ شیرینهیک تعلقِ خاطر از عمقِ چشمیک دلبستگیِ همه چی تموم ،چه خوب میشهاون بیقراریِ تو رو...
گفته بودی که دلت از سنگ استاینکه در قلب تو هر دم جنگ استگرچه با من شده ای هم پیوندنقش من در قلب تو کم رنگ استمن به یک عمر تنهایی عادت کردمولی چون تو آمدی عرض ارادت کردمتو هر آن لحظه که لبخند زدی،آنجا بههر که لبخند تو را دید حسادت کردمتو ورود کردی به این دنیای تنهاییِ منتو حساب کردی خودت هی روی همراهیِ منتو که خودخواهی ات از ابتدا هم معلوم بودتو نکن گلایه از یک ذره خودخواهیِ منجمشید میلان...
- تکدّر: دوستت دارمو همین اصل،،، غمگین ترم می کند! وقتی که،نمی توانم چهار فصل جهان رادر آغوش تو آواز بخوانم!حسادت می کنم وقتی نسیمی زیرکمو هایت را به بازی می گیرد! آهنارون بالا بلند من!باور کناز این همه خواستن، --غمگین ام...مثل پرنده ای کهبادِ مهاجملانه اش را به تاراج برده ست! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
بعد رفتنت یقه ی هیچ پنجره ای را نمی گیرمتوی گوش هیچ دری نمیزنمبه هیچ نیمکت و رابطه ی دو نفره ایحسادت نمیکنمیاد هیچ کدام از خاطراتماننمی افتم!!من تمام تلاشم را براىداشتنت کرده ام..برای ماندنت جنگیده امو یک چیز را خوب میدانم ..کسی کهقرار است حسرت بخورد من نیستمو اینکه خوبمصبح و شب هایم بی توبخیر میشودراستش را بخواهی حسابیفراموشت کرده ام ......
جای انگور از لبان تو شراب انداختیمدر دهن ها با همین یک جمله آب انداختیمچشم واکردیم و پیش روی ما چشم تو بودخویش را تا روز مرگ از چشم خواب انداختیمما به تو دل داده بودیم و تو گاهی یک نگاهمدعی بودی به تو جنس خراب انداختیمبا سرانگشتت به بازی تاب دادی زلف رابس کن این بازی، ببین در پیچ و تاب انداختیمچنگ در زلفت زدم گفتی که بین موج هادست و پایی می زدی ما هم طناب انداختیمدر حجابت مهربان و رام ظاهر می شدیما ولی از چهره ات د...
من به تمام آدمهایی که به هر بهانه ای در طول شبانه روز با تو در ارتباطند «حسادت میکنم».به دوستانت وقتی از ته دل برایشان میخندی و لحظاتت را با آنها ثبت میکنی.به همسایه ی کناری خانه ات که هر روز صبح قبل از هرکسِ دیگر با تو چشم در چشم میشود و روزش را با جذابیت نگاهت آغاز میکند.به دختر گل فروش سر چهار راه که با لبخند های خاص و مهربانت دلش را بدست می آوری و نرگس هایش را یک جا میخری.من به عابران پیاده ای که شانه به شانه از کنارشان رد میشوی "...
کسی که به دیگران حسادت ورزد، به آرامش فکری نخواهد رسید....
پاییز اغواگرانههر صبح رنگ عوض می کندحسادتش طبیعیستچون این روزها توبی رحمانه دوست داشتنی شدی... ...
باران که می بارد"حسود میشوم"و به زمین و زمان حسادت میکنم!به شیشه ی پنجره که طعم بوسه هایآبدار باران را می چشد،به آسمانی که بغضش راخالی می کندبه زمینی که پر از عطر خاطره میشود؛به درختانی که تن می شُویندبرای تولدی دیگر...و درآخر به دستانی که تومی گیریو به قدم زدن در باران دعوت میکنی!راستش همه را می شود تحمل کرداما حسرت این آخری مرا خواهد کشت......
به دنبال جهنم و بهشت در آخرت نباش. هر دو همین اکنون موجودند.هر زمان که بتوانیم کسی را بی چشمداشت و بی معادله دوست بداریم، در بهشتیم و هر زمان که آلوده به حسادت و نفرت و کینه شویم، در اصل به جهنم سرنگون شده ایم.️...
شب هاآرام بغلم کن آنچنان آرام که، ثانیه ها همه حسادت کنند آغوش تؤُ دنیای آرامش منه..️️️️...
گاهی که به تو فکر می کنمهمان وقتی که دلم برای خواستنت تنگ می شود، خودت را نمی خواهم.خودِ واقعی آدم ها زیاد قشنگ نیست.شاید خودشان هم برای همین بیشتر اوقات نقاب دارند. نقاب می زنند تا خودِ واقعی شان را پنهان کرده باشند.خودشان همیک خودِ رویایی می خواهند.من خودِ واقعی ات را دوست ندارم.من یک "تو" ی رویایی را دوست دارم.من همان شاهزاده ی سوار بر اسب را دوست دارم.همان که پدرش پادشاهی یک سرزمین را عهده دار استهم او که مادرش م...
این روزهاحسادت از چشمانم بیرون می پاشدو روحم را زخم می زند..حسادت می کنمبه پیراهنتکه چنان تنگتو رادر آغوش گرفته است ..به کتاب هایتکه عاشقانهزل زده اند به چشمانت..به دیوارهای اتاقتکه عطر تنت را نفس می کشند..حسادت می کنم به خواب هایتکه دیگر مرا نمی بینندو به تمام این روزهاکه بی منتو را زندگی می کنندو لعنت به تمام این روزها .........
این بار عاشقانه هایمتفاوت دارندزندگی می کنند برای نیامدنت،روزی که مرگ با من بخوابدو تو از حسادت بمیری....
حسادت، آن اژدهایی که عشق را به بهانه زنده نگه داشتنش به قتل می رساند....
آرام بغلم کن ...آنچنان آرام که ...ثانیه ها هم حسادت کنند ...آغوش تو دنیای آرامش منه ...️️️...