پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
قصه ی تابستون میره و گرمای عشقش رو به رنگین کمون پاییز میکشه زاده ی شهریور بذر محبت رو میپاشه تا به مهر برسه...شاید کم حرف باشه اما همون چند کلمه اش از ته دلش بیرون میاد.شهریور ماهی مثل عشق اوله،هیچوقت از یادت نمیره...با تمام نارفیقی که میبینه بازم رفیقت می مونه دلش میگیره ولی دلگیر نمیشه گریه میکنه ولی نمیزاره کسی اشکاشو ببینه زاده ی شهریور که باشی فقط به دیوار خودت تکیه می کنی و تمام قد مقابل بازی های روزگار ایستادگی می کنی شهریور ماهی ج...
شهریوری که باشی...می شوی دلیل آرامش دیگران...انگار خدا وجودت را با گل های بابونه سرشته باشد...شهریوری که باشی می شوی مایه ی دلگرمی می شوی سنبل صبوری و اعتمادمی توان ساعت ها کنارش نشست بدون اینکه خسته شد شهریوری یعنی فرزند ته تغاری تابستاندردانه ی فصل داغ،شاد و پرشور و خاطره انگیزمتولد شهریور یعنی یک خوشه ی طلایی پر از بهترین ها ......
یک شهریوری چادر امید و شادی را بر سر همه ی آدمها پهن می کند و خورشید زمستانت را گرم تر ! غرور زیبایی دارد و دریچه ی احساسش را فقط به روی کسی باز می کند که قدم های دوست داشتن را محکم تر بردارد ! نغمه های بهشت روی زمین تولدتون مبارک...
شهریوری ها بوی نابِ مهربونی میدن !از راه که می رسن از جیبشون مُشت مُشت لبخند و شادی رو به صورت آدمها می پاشنو از خوشبختی اونا ذوقِ قشنگی تو چشماشون می شینه !درون اون ظاهر سرسخت شون ، قلبی به وسعت یه آسمون عشق می تپه و روی دوست داشتن شون هیچ خطی از دروغ و دو رویی حک نشده...می دونین !؟ تابستون قبل از رفتنش معجزه کرد تا شهریوری ها نفس های خودشون رو تو هوای زندگی پخش کنن و ما بگیم :خوش به حالِ زمین که شماها روش قدم گذاشتین...!...
