یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
بر صبحِ شاداب و شبنمِ بهار، سلامبر نوای سبزِ جنگلیبر مدارِ آسمانِ آبی و سپید ...ای رنگ های رفته به مژگان!در باغ با من شکفتیدای رودها!در دشت با من سرودیدای سایه های بسته به رفتار!ای کاش از اعماقِ روحمباخبر بودیدای کاشآهِ مرایک بوته می دید ویک روز می پرسید:آیا برای من تو می خندی؟!...