متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
درباره
پشتیبانی
اپلیکیشن
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
جستجو
×
متن
متن آهنگ
متن مریم رضایی
زیبا متن : مرجع متن های زیبا
جملات مریم رضایی
جمله مریم رضایی
تو میوه ی بهی
در انتهای شاخه ای
به تاجِ آن درخت
که دستِ میوه چین نمی رسد به تو
تو زنبقی به صخره ای
که زیرِ پای آن شبان و آن رمه
لگد نمی شوی
تو تاکی و با بهار پیچ و تاب می خوری
به سمتِ روشنِ ستاره می روی
و موی تو به رنگِ مشعل است
تو را به هیچ زینتی نیاز نیست
به جز به دسته های گُل
که بافتم برای موی تو ......
متن مریم رضایی
ای دوست!
آفتاب گردانی بیار و
به قلبِ من بسپار
تا در کویرِ دلم همه روز
چهره ی خورشیدگونه اش را
به خورشیدِ لاجوردِ آسمان گشاید و
آیینه وار در او نظر کند
به روشنی گراید و
قلبِ من محوِ او شود
و رنگ ها محوِ نغمه های گُل......
متن شعر
ای آشنای قدیم
ای کوه سبزپوش
پرمی کشد دلم
به اشتیاق و حسرتِ آن درّه ی عمیق
دوباره پاییز است
زندگی را نَفَس بکشم
زندگی کنم از نو
پُر کنم جامِ جانم را
از صدای صخره های خموش
از قلبِ بیشه ها
تا قلبِ جنگلِ خزه پوش
آه! من
پژواکِ خنده های کودکی ام را
دوباره می شنوم
در دانه های پرطراوتِ شِمش پوشِ کوهستان! ......
متن شعر
ای زندگی
تو پرچمِ باشکوهِ حقیقت را
به من سپرده ای تا
عرقِ پیشانی را
به سپیدِ ابرها بزدایم
از خاطراتی که چشمانم را
به دوردست ها فروبسته اند، بگذرم
خسته ام از گذشته ها
ستاره های رخشان پیشِ رو هستند
ای امید! ای ستاره ی من!
بال هایت را بتکان
از میانِ واژه ها جرقّه بزن
بَرشِکاف، همچو ابر
اندوهِ انسان ها را به دوش بگیر
تا سبکبال شوند
به دشت های بهاران درآ
و عطر و زمزمه ها را
هدیه کن
به انسان ها ......
متن مریم رضایی
بذرافشانان
سپیده دمان به دشت می آیند و
بر شیارهای خاکِ خیس
بذر می فشانند و
موجِ روشنِ نور می گسترند
سحر به آوازشان گوش می سپرَد و
آفتاب، ارغوانش را به دشت می ریزد
آن ها بذرِ صلح می کارند و
خوشه های عشق درو می کنند...
متن مریم رضایی
درخت همهمه سرکرد و
شاخه ها لرزید
و جویبار گریخت...
روی ماه را شالی ز ابر پوشانید
دیگر گنجشک هم نخواند
دست های باد
تکّه های خوابِ شبانه را روبید
و همراهِ برگ ها به هر سو بُرد
آنگاه ترانه های کهن را
به سرانگشتان نواخت
از فراسوی عشق
برای شادمانیِ ما
از آسمان بارید
باران ! باران !
ای پاییز! تو چه بی مرز و بی انتهایی!...
متن مریم رضایی
شب آواز می خوانَد
صدایش لطیف و نرم
چون حریری در آغوشِ گُل ها
شعرهایش از جنس نورها
مفهوم و روشن و ژرف
صدایش دل آسوده
با زیر و بم های اندوه
همچون غروبی که زیبا و
سرشار از عشق و درد است:
”ای دورمانده از تکرارهای من!
اینها همه، همهمه ی موج های دریایی ست
که در مِهی طلایی رنگ
عمیق می خوانند
آوازِ روزهای پاییزست
که پاک و شتابنده
پُر از عشق و افسانه ست“
ای شب! ای آوازِ روشن و اندوهناک!
گسترده شو
به گستره ی جانِ عاشقان...
متن مریم رضایی
برخیز
گُل های آبیِ سپیده دم رُستند
بنگر چگونه بر سکّوی صبحگاه می رقصند
اینجا دریا، چو آسمانی صاف
زیر پایش پُر از اَبر
پُر ز ماهیِ رنگین
پُر از پرنده های سفید ...
در دوردست، جزیره ای پیداست
مردانِ صبح خیز، پاروزنان
از نگاهِ بندر و ما محو می شوند
خورشید، چون درختِ پُرشکوفه ی بادام
با شرارهای زرد
در آسمانِ صبح
لبخند می زند
باید که همراهِ کاجِ سوزنی و
شقایقِ دریا
به نغمه ی مرغان
گوش بسپارم...
متن مریم رضایی
این اوست که هر سال
تمام هستی ام را بیدار می کند
با تماس های پنهانی و عمیق
بر زِه های قلبم می نوازد
با آهنگِ بلند و درد ...
روزها می آیند و سال ها در گذرند
این همیشه اوست
که قلبِ مرا به جنبش آورده
با سکوت و
جذبه ای سرشار از عشق و اندوه
و نغمه ا ی شورانگیز
از شاخه ی طلاییِ نورِ ستاره ها
میانِ سکوتِ قرن ها
بر عَلَمِ سرخِ یادها...
متن مریم رضایی
می نشینم لبِ رود
ریسمانی، می گذارم در آب
تا بگیرم شاید
عمرِ بگذشته ی خویش
لیک می دانم من
ماهیِ کوچکِ عمر
سال ها پیش
گذشت از این رود ......
متن مریم رضایی
در میانِ بهارِ مزرعه ای
کاش بودم سکوتِ یک گُلِ سرخ
نورِ نیمروزی به پیکرم می خورد
یا که بودم چو چشمه ای خزه پوش
با عطش های کوزه های گِلی
کاشکی سایه ای از او بودم
تا که جایم میانِ دل ها بود
چون سپیدار، دستِ نقره ای ام
رو به آن آسمانِ زیبا بود ......
متن مریم رضایی
و رویا چو ابری میانِ مِهی سبز و
رنگین کمان هاست
زمانی که امیدها در دلِ زندگی
همچنان آبشاری رها گشته و
دشت های خِرَد معنیِ زندگی را
در اعماقِ بی انتهای دلِ بینوایان بسازد...
متن مریم رضایی
بهار با قصه های زمرّدین بر لب
به گشت و گذار
از این زمین به سرزمینِ دگر
لاله می افشاند و
سپیده ی آواز
پَر می کشد به جنگل و صحرا ...
اگر که چون بهار
جاودانگی ات آرزوست
قلبِ مردم باش...
متن مریم رضایی
تو کیستی؟ بهاری؟ به من بگو
که هنگامه کرده ای
از نور و شبنم و گُلِ سرخ
وقتی از دهانِ برگ ها سخن می گویی و
با پیچ و تابِ آب می خندی و
از میانِ باد
به نجوا سلام می گویی ...
وَه! چه هستی تو؟
عشقِ خورشیدی
یا لبخندِ ماهِ سیمین چهر؟
بگو: فرشته ای از آسمان
یا که خنده ی گُل؟
و شب که ماه، صدای موجِ تو را می شنود
میانِ کاج ها چه نرم می خوابد...
متن مریم رضایی
در ستیغ کوه
می درخشد آفتابِ بامدادی
من نشسته روی تپه
از شکوه آفرینش
اشک می بارم ز دیده
گریه ام پایان ندارد ......
متن مریم رضایی
ای فرشِ مرمرین!
ای برف!
دنیای یخ زده، اینک غنوده است
دریایی از سپیده که خاموش خفته است
وقتی که آمدی
درخت همهمه سر کرد و شاخه ها لرزید
جویبار گریخت و روی ماه را شالِ ابر پوشانید
گنجشک هم نمی خوانَد
چرا که می ترسد
خوابِ معصومِ برف را بیاشوبد...
متن مریم رضایی
پاییز
پرنده رفته و متروک
لانه اش به جا مانده و
کوهستان
گویی که تیره تر شده است
غروب و من
کنار چشمه ای
که سر از سنگ ها درآورده
و نِی لبکت را که در بهار
زیرِ شاخه های سبز گم شده بود
دیدم به زیرِ نورهای غروب، شعله ور گشته
من یاد عشق هایی افتادم
که زیرِ پرده ی حُجب
گم شده است ......
متن مریم رضایی
بر امواجِ آرامِ رود
قایقی می لغزید
آنجا که ابرهای سپید
بر کوهسار نشسته اند
روی قایق
تو دیده بر هم نهاده بودی و در خواب
پروانه ای روی شانه ات
نشسته بود و محوِ تو بود
امّا پروانه پَر زد و رفت
به سوی کوهستان و
من هنوز در اندیشه ام
که آیا او
پروانه بود یا که
رویای بی بهانه ی تو
که گریخت......
متن مریم رضایی
در خاطرم نیست
چه کسی با برگ های پاییزی
آوازهای زرد را
با صدای گرفته ی پاییز
به دشت ها بُرد و
بر لبانِ مه گرفته ی ما
طعمِ رنگ های پخته ی خزانی ریخت
پاییز با دستانِ طلایی
اندامِ طلایی، اندوهِ طلایی
با زین و مَرکبِ طلایی
قوس های شوق آفرینِ رنگین کمان را
به ما هدیه می کند، هر روز ......
متن مریم رضایی
شمع ها را خاموش کن
بیا در افسونِ تاریکی
دست به دعا برداریم
اینک عشقی بزرگ
بر جان های کوچکِ ما نشسته و
اندوهی شیرین بر نقره ی چشمانمان
روحِ ما از تاریکیِ زمان و
جاده های سپیدِ قرون می گذرد و
حریق افکن بر ظلمتِ خاموش
ره می پوید...
متن مریم رضایی
کودکی!
ای رویای قدیمیِ خوشبخت
که در باغچه ات مهربانی می کاشتم
گُلِ سرخ و میخک می چیدم
شب ها ماه را به مهمانی می خواندم و
نسیم، شادمانه به خانه ام سر می کشید
رها بودم و موسیقیِ زلالِ عشق را
برای ستارگان می نواختم و
روزها
زنبورهای زرّین پَر
گِردِ گُل ها آذین می بستند و
من بر بال های شادمانی و شور
پرواز می کردم......
متن مریم رضایی
آه ای عشق!
ای پرنده ی سرکش
که بر شاخسارِ دلم می نشینی و
مانند خاطره ای
در ذهنم بیدار می مانی
تو لبخندی رنگارنگی
تو آن الهه ای
که گُل های وحشی در دست داری
تو آن درختی
که در حصارِ جانِ من غریبی
نه پرستویی و نه آوازی
با آشیان های ویرانِ آویخته بر شاخه هایت
که اسیرِ بادند
غریبانه می گریی...
متن مریم رضایی
روزها آهسته و عبوس می گذرند
تنها دریاست که آرام و زندگی بخش است
دریا:
همگام با انجمادِ روزهای ملول
از میان سایه ها به سوی تو می آیم
از میان ظلمتِ شب
از میان خطّ ژرفِ نورها می آیم
تا جای پای خورشیدِ تابان
بر آب های آبیِ تو
تماشاگهِ چشم های من باشد...
متن مریم رضایی
چشمهایت پنجره ای است
گشوده بر باغچه ی پُر گُلِ حیات
اینک دوباره بر دمیدنِ این روشنای صبح
اینک دوباره به غوغای زیستن
بر سیلِ پُرتلاطمِ این آفتاب و نور
از عمقِ جانِ خویش
فریاد می کشم:
جاوید زندگی...
متن مریم رضایی
سپیده آمد و باز هم
طلوعِ سوسن هاست و
از مژه های علف های دشت
شبنم چو اشک می ریزد
درخت ها همه آوازهای غمگینند
که منتظرِ نورِ زردِ خورشیدند
آه! روزها بی حضورِ روی تو
ای آفتابِ جهان
چه ساکت و سرد است
و من که به دوردست ها
به جستجوی تو رفتم...
بیا و زندگی ببخش
به این پرنده
که پَر زدن نمی داند
هنوز اشک های غریبانه
بَهرِ لقمه ی نان
هنوز بلورِ قلب های شکسته
بَهرِ ذرّه ی مهر
بیا به خاطرِ گُل های نیم بشکفته
که در پیِ نورند و
فانوس های آ...
متن مریم رضایی
بیا بهار
با تاجی از گُل ها و
ردای رنگین کمانی ات
در نِی لبکِ آبنوسی ات بدم
و مشعل های سرخِ لاله را
به بوته ها بسپار
تا با ستارگانِ غزل خوان
به رقص برخیزیم......
متن مریم رضایی
ای سرو سبز
کاشکی کنار تو می شکفتم از گل سرخ
می وزیدم از نسیمِ صبح و
می ریختم از شبنمی به دامانت
با آب های نهر
به کنارت می آمدم
و سایه ی بلندِ تو
در جانِ من هویدا بود
و لبخندت
موج های آبی ام را سکون می داد
کاشکی ستاره ای بودم
و از چشم های تو می درخشیدم ......
متن مریم رضایی
در باغ های دور
هزار چشمِ زرد رنگ
با درخشش و گرمیِ ظهرِ تابستان
سلام می کنند
آفتابگردان های درشت
رو به خورشید، با نورهای زرد
سرود می خوانند
گویی هنوز ون گوگ نشسته و
گرمِ نقاشی ست ......
متن مریم رضایی
رنگ ها با صفحه ی چشمم
چه بازی می کنند
سرخ، آبی، ارغوانی
زرد، نارنجی، سیاه
رنگ ها فریادی از رؤیای دور
یا سکوتِ آفرینش
عشقِ محض ...
ای زمستان، ای سپید
ای خانه ی متروک از پروازِ برگ
من دعای دانه ها را می شنیدم از لبت
من شکوهِ دشت ها را می کشیدم بر دلت
ای زمستان
قاصدِ عشقِ سپید
اشک های من برایت
بومِ نقاشی کشید...
متن مریم رضایی
تو ای یارِ محبوب، خورشیدِ زیبا
که در خانه ی من
طلوع کرده ای باز
باد اکنون دگر پشتِ این شیشه ها
نغمه ای شاد را می نوازد
و دیریست کاین نغمه ها را
به صبحی مه آلوده
نشنیده ام من......
متن مریم رضایی
تو در زیرِ پیراهنی کهنه در راه
ایستادی و با قامتت چشم درراه
که من بازگردم
من آرامم و آرزوی من این است
که کولاکِ غم را رها سازم و
راه یابم دوباره
به آن خانه ی کوچکِ باغ
بدان مادرم
زمانی که هر شاخه ای با سپیدی
بهارآفرین گشته
من خواهم آمد......
متن مریم رضایی
آسمان را غباری گرفته
و از برف و بوران و سرماست
گردابی حاصل
باد گاه چون گرگ ها می خروشد
گاه چون کودکی گریه دارد
گاه خاشاک را بر در و بام کوبیده
گه چون مسافر به در می زند نرم
و من پشت این پنجره
سرد و خاموش و خسته
به یاد تو هستم
که برگردی ای دوست......
متن مریم رضایی
دَمی که از نگاهِ پنجره ی خیس می نگرم
میانِ باران ها
سرخسِ کودکی ام را دوباره می کارم
بر شاخه های آن،
رویای شکوفه ی رخشان
و بر شکوفه،
قطره ای
و در قطره،
صورتِ خود را دوباره می بینم
و باد، قطره را با خود
می بَرَد تا کرانه ی دریا
و قطره ها با هم
به سوی دریاها
ترانه می خوانند ......
متن مریم رضایی
در جاده ای سپید
زیرِ حجابِ آبی و یکدستِ آسمان
چونان مِهی رقیق
پرواز می کنم
در زیرِ پای من
دشتی شکفته است، طلایی و منحنی
سوسن به صد زبان و
بنفشه، سری به زیر
کوکب، به رنگِ عشق
پیچک میانشان
نرگس کنارِ جوی، دو چشمش بر آسمان
در انتهای جنگل و دریا، دوان دوان
در امتدادِ دستِ پراکنده ی نسیم
چترِ بلندِ گُل، به پرواز آمده
گویی که هر گُلی
ابری لطیف را
در کوله پشتیِ خود
حمل می کند! ......
متن مریم رضایی
دوست دارم
همچون مِهِ صبحگاهی
در هوای بامدادی
سوی آسمانِ پاک، پرواز کنم
در خلوتِ صنوبرها بنشینم
در ساحلی خاموش، همچون او
آرامشِ خستگان
غذای گرسنگان و
لانه ی پرندگان باشم...
متن مریم رضایی
دسته های مرغِ باران
خفته در زیرِ درختانِ بلوط
با صدای باد
از خوابِ سبُک برخاستند
پرگشودند سوی دریا
سوی آن جایی که رویاها
فرو ریزند از ابرِ کبود
از فرازِ دشت، از هر سو
ترانه می وزد
چهره ات در آسمان پیداست
ای زیباترین!...
متن شعر
به هر چیزی که دل بستم
از او آواز می آمد:
دَمِ باد و نمِ باران
کمانِ پاک و رنگینِ پس از آن
از پرستوی سبُکباران
گُلِ سرخ و پرنده
از هیاهوهای گنجشکان
میانِ برگ برگِ خاطراتِ مِهرآمیزِ درختِ تاک
و حتّی اشک های ماه
در وداع از کلبه ی خورشید، غمخواران
به هر چیزی که دل بستم
از او آواز می آمد
نه تنها هر چه زیبایی
که هر زشتی، از او آواز می آمد
که تار و پودِ این دریا
به هم پیوسته است اینجا
و زشتی در مقامِ خود
بسی زیباست...
متن مریم رضایی
در نیمه شبِ سپیدِ تابستانی
ماه از پنجره ی اتاق می تابید
در موسیقیِ سکوت گم بودم
باد بر گیسوی بید شانه می زد
انبوهِ برگ ها
چون رویای نیمه شب
به طنین درمی آمدند
جغدی بر درختِ توت می خواند
و سیرسیرک از زیرِ بوته ی نعنا
صدا می کرد
و روحِ من لبریز از صدای جهان
در مسیرِ خود جاری گشت ......
متن مریم رضایی
خورشید چه سرخوشانه می تابد
بر مزارعِ سرسبز و
بیشه ی موّاج
در دوردست، او
زیباترین گُلِ صدبرگ
گلبرگ های روشنِ خود را
رو به روشنایی
باز می کند آرام ...
برای من، خورشید
یک سفالِ طلاییِ زیباست
و گُلِ صدبرگ
چشمه ی شادمانیِ ناآشنا
که میانِ جامِ نورانیِ آلاله ها
درخشیده...
متن مریم رضایی
وقت سحر، چکاوکِ کوچک
شاد و سبک، نغمه پراکنده
در ذهن و خاطرِ من، او
روحِ خرّمِ شادی است
او یک پرنده ی کوچک نیست
جانِ فرشته ای ست ز عالمِ جان ها که
شیرین ترانه ی دلکش را
هدیه آورَد بر ما
بر پرده ی دلم، با شوق
نقش می زند به لحنی خوش
راهی به آسمان ها
راهی پُر از ترانه و امید
همراهِ قصه های بلندی که
در یاد، گشته فرامُش، گاه...
متن مریم رضایی
زاغی ای پرنده ی سیاه بال!
پَرهای تو چنان می درخشند
که گویی خورشید
انوارِ رنگارنگِ خود را
هر شب کناری می گذارد
تا جامه ای از بال و پرهای سیاهت
بپوشد
زاغی ای رمزِ نورِ سیاه!...
متن مریم رضایی
اگر مزارعِ آسمان از میان بروند
و جمله کائنات محو گردند
اگر که خورشیدها ندرخشند
زمین تهی باشد
آنچنانکه تو باشی و تو،
دوباره هستی ها
خویشتن را در تو یابند
حیاتِ جاودانه توئی
توئی که جان بخشی
از برای مرگ جایی نیست
هیچ ذرّه ای فنا نخواهد شد
تو ذاتِ هستی و جانِ آسمان و زمینی
تا تو نخواهی
جهان و هرچه در او هست
جاودان برجاست...
متن مریم رضایی
در طاق های بلندِ آسمان
هر شب بهاری است
گُل های سرخِ بی شماری
در جامِ زرّین می شکوفند
گویی فروغی می تابد از آن ابرهای ارغوانی
بر موجِ گُل ها
ای کاش بر ابرِ سپیدی می نشستم
همراه با نور و نسیمی
تا آن گلستان می رسیدم...
متن مریم رضایی
هنگامه ی سحر است
دهقان به کشتزار رفته و
تندر غریو برداشته
آذرخش فرود آمده
رود به کناره بازگشته و
زمین از سبزه شاداب
آسمان، تازه از باران و
تاک، قطره قطره پُربار و
جنگلِ تابناک
ایستاده، در انتظارِ آفتاب
طبیعت سَربرداشته از
سِرّ این همه آفرینندگی و
روحِ زندگی
در چرخشی میانِ زمین و آسمان
از زبانِ پرنده
در ترانه ای جاری ست...
متن مریم رضایی
شب است
سرت را بگذار رویِ زانوانم
می خواهم دوستت دارم را لابه لایِ گیسوانت بکارم...
عشق
️️️...
متن عاشقانه
ای رودِ عطرافشان و خوشبو
می آیی از آن جنگلِ کاج، گُل های آن کوه
در خود نشانِ راستی و روشنی را می کشانی
هر روز خورشیدِ سحر در تو روان است
هر شب برای ماه شعری می سرایی
تو شادیِ روحِ خدایی
از آسمان ها آمدی، از قلّه ی کوه
با خود نشاط و زندگی را
از مرزِ شب ها می بری تا سینه ی دشت
تا وقتِ گُلگشت
با بادها می خوانی از دور
آوازی از نور
آوایی از شور
چون قایقی بر چینِ دریا می نشینی
گهواره ی خود را به دریا می نشانی
در ساحلِ هور...
متن مریم رضایی
شبانه گام می نهم به راه
جاده در میانِ مِه
دشت، گوش بر ندای آسمان
ستاره ها به گفتگو
وَه ... که آسمان چه پرشکوه و دلکش است
زمینِ سبز
خواب رفته در تلألویی غریب ...
من چه خواستم از زمان؟
جز که روحِ زندگی بتابد و
سازِ دلنشینِ عشق
گاه گاه به گوش آید و
ماه، بر بلوطِ پیر
بر فرازِ باغچه
چون نسیمِ شب
خانه سازد و
نور پراکَنَد...
متن مریم رضایی
مرغِ آوازخوان جلوی پنجره است
خطِّ زردی چو موی ابرویش
می زند طاق بر دو چشم ِ سیاه
دیده های زلال و نافذِ او
همه سو می دود چو باد به دشت
چندبار، نوک به شیشه می زند، انگار
صاحبِ این اتاق در خواب است!
می پرد در سکوتِ آبیِ نور
و نگاهِ غریبِ من به دنبالش...
متن مریم رضایی
جوان، آهنین پنجه، زرّین عقابا!
که خلوتگهِ مِهر را
بر ستیغِ دماوند
به دامان گرفتی
و حجمِ طبیعت
به زیر پَر و بال هایت نشسته
کنون از دِژِ اوجِ صخره
نگاهی بیافکن
به لغزیدنِ موج های پُر از چین
که سیمینه تَن سوی ساحل روانند
و چون آذرخشی
فرود آی و بر موج بنشین
که سرکش چو امواج دریاست، قلبِ دلیرت...
متن مریم رضایی
نام تو در نغمه ی پرنده بود و
بانگِ خروسِ صبح
نام تو در ستاره ی برف بود و
زمزمه ی جویبار
اکنون نام تو در خوابِ ترانه
در بال هایی که اوج می گیرند
روی پنجره های آبیِ آسمانِ بلند نوشته شده
نام تو آهی ست در ژرفای ذرّه ای بی نام
به یاد می آیی
در تپّه های نقره ای
در دودِ آبی رنگ، بر فراز کوهستان
من برایت ترانه خواهم خواند
هم نوا با تمامِ زمزمه ها...
متن مریم رضایی
ادامه