دوشنبه , ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
به خواب رفتنم از حسرت هماغوشی ستکه بهترین هدیه، واقعا فراموشی ست.......
می روم شاید فراموشت کنمبا فراموشی هم آغوشت کنممی روم از رفتن من شاد باشاز عذاب دیدنم آزادباش...
بگذار که فراموش کنم تو چه هستی !جز یک لحظه یک لحظه کهچشمان مرا میگشاید در برهوت آگاهی ؛بگذار که فراموش کنم ......
آه.. که عشق بس کوتاه است وفراموشی، بس بلند ......