پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یلدا ، نوروز ، بهارتقویم برای ماهمان پاییز است !روزهایی زردو صورت هاییاز سیلی سرخ شدهیلدا ، شب پیوند مابا پاییزی دیگر است !مجید رفیع زاد...
خورشید علی باشد ونورش زهرااز نور رخش جهان مولا زیبا.. گر میطلبی حاجتی از شاه نجف روی دلی هم جانب زهرا بنما...اعظم کلیابیبانوی کاشانی...
عصرها وقتی برایت چای را دم می کنمبیشتر پیوند خود را با تو محکم می کنمچای خوردن های ما یک اتفاق ساده نیستبا تو گرم گفتگو هستم، صفا هم می کنمتا فضای خانه را پر می کنم از عطر چایخستگی را، خستگی را از تنت کم می کنماستکان های من و تو عاشق یکدیگرندعشق را پررنگ در ذهنم مجسم می کنممن بلای خانه ات هستم ولی با این وجودبهترین ها را برای تو فراهم می کنمگفته بودی خانه ام هرگز نباشد بی بلاراست گفتی خانه را دارم منظم می کنم...
شب هایم رابه صبح پیوند می زنمو در انتظار سپیده ای روشنچشم به راهی می دوزمکه خبر از آمدن تو می دهدبه انتظارت می مانمحتی شده تا صبح با ماه سخن می گویمبیا که وجود سرد منمحتاج آفتاب نگاه توستمجید رفیع زاد...
تا رشته ی مهر تو به جانم بند استهر لحظه به روی چهره ام لبخند است از حادثه و فاصله ها نیست گله تا عشق ،میان قلب ما پیوند است...
خیال داشتنتعجب می چسبدهر روز عصرکه تنها ، بودن تو آن را دلپذیر می کندقهوه ای که می شودبا قند لب های تو شیرین کردو دست هاییکه یکدیگر را در آغوش هم می بینندافسوس ، این رویای شیرینتمثل هر روز پیوند می خوردبه غروب آفتابو پیوند می خورد به شبو به تمام آن لحظه هایبی تو بودن هاینفس گیرمجید رفیع زاد...
مثلاً بجای اینکه هر ثانیه پروفایل تو نگاه کنه هر شب تو بغلش چشم ها تو نگا کنه :-)...
غبطه می خورم !به ساعت دیواری اتاقمکه ثانیه شمارش می رقصدبرای لحظه ی باشکوه صفر عاشقیعقربه هایی کهیکدیگر را در آغوش می گیرندو منشریک شادی پیوندشان می شومو اشک می ریزممجید رفیع زاد...
دیگر نرود به هیچ مطلوبخاطر که گرفت با تو پیوند...
بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است...
عطرَت را با گُلهاپیوند زده امتا همه جا پُر شوَداز بویِ خوشِ بودَنَت......
ڪَوشه ی آغوشتجان میدهد برای ریشه زدنبغلم ڪن و بڪَذار این پیوند ختم به خیر شود ......
جهان کوچه سبز پیوندهاست بهشت خدا پشت لبخند هاست...
روزهای آخر اسفنددستانم را بگیر،و به بهار پیوند بزن...زمستان به بهارشاخه ی خشکیده به شکوفهو من به توختم شومشیرین است...️️️...
تودر من جاری هستیصدای نفس هایت را می شنومکه به آهستگیقلبم رابه قرارپیوند می زنی...
صبح بخیرهاے توپیام عاشقانه اے است ڪه عشق را پیوند میزند به لبهاے من ...️️️...
عطر عشقیعنی تماشای تودر اغوش کشیدنتبوسیدنتبغل کردنتبی گمان تو آلاله ناب عشقیکه ثانیه هایم را با دوست داشتن پیوند می داری و چون دست در دستم می گذاریمرا از تمام دلتنگی ها دور می داری،،،،️️️️...
پیوند می زندبهار من رابه برف زمستانی که بر سرش نشسته استمادر...
امروز صبح دوستداشتنت را با قلبم پیوند زدمشاید این بهار جوانه زدی ..!...
سال نو میشود. زمین نفسی دوباره میکشد. برگها به رنگ در میآیند و گلها لبخند میزند و پرندههای خسته برمیگردند و در این رویش سبز دوباره…من…تو…ما…کجا ایستادهاییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟…زمین سلامت میکنیم و ابرها درودتان باد و …سال نو مبارک …چون همیشه امیدوار و سال نومبارک…...
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهدفراموشی دنیاست،یک فنجان چای ویک موسیقی روحنوازچیزی شبیه نگاه تو...
گمان کردم که پیوند من و خورشید شیدایی ستچو نزدیک آمدم، فهمیدم از دورش تماشایی ست...
بیا و با تابش ماه نگاهتشب هایم را از تاریکیرها کن و جانم را... به نور نگاهت پیوند بزن....
الا ای برف !چه می باری بر این دنیای ناپاکی ؟بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی استمبار ای برف !تو روح آسمان همراه خود داریتو پیوندی میان عشق و پروازیتو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی هاتو که فصل سپیدی را سرآغازیمبار ای برف !...
این ولنتاین، من مشتاق بوسههای شیرینت، آغوش گرمت، و جادویی که قلبهای ما را به یکدیگر پیوند داده هستم....
دستهایت را بگشادلت را به امیدخودت را به صبح پیوند بزنامروز روز دیگریستطلوعی که مهربانی خدا در آن نقش بسته.....
سرنوشت ما را به سمت هم آورد و عشق پیوند ما را تا ابد تضمین خواهد کرد. افسانه ها حقیقت پیدا کرده اندما داریم ازدواج می کنیم، حضور شما در مراسم ازدواج ما باعث خوشحالیهدر زمان … و مکان …عروس و داماد...
روز اول زندگی شان راروز...، ... انتخاب کرده اندشما نیز دعوت شده اید تادر شادی آن هاو در لحظه ای که پیوند زناشویی آن ها بسته می شودسهیم باشید!زمان …مکان …...
پیوندمان نسیم تفاهم و دوستی رابرعرصه ی مصفای زندگی می پراکندما آغازین با هم زیستن راجشن میگیریم.حضور شما عطر صفا و مهربانی محفل ماست...
الهه عشق به انسانها آموخت که عاشقانه زندگی کنند و با پیوند همیشه پایداری که سوگندش را در قلبهایشان جاودانه کرده اند به هم در آمیزند و یکی شوند،چه شادمانه است تکرار فریاد گونه ی این قسم!...
قلب من و تو راپیوند جاودانه مهری است در نهانپیوند جاودانه ما ناگسسته بادتا آخرین دم از نفس واپسین ما این مهر بسته باد...
سخن از پیوند سست دو نامو هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیستسخن از گیسوی خوشبخت من استسخن از دستان عاشق ماستکه پلی از پیغام عطر و نور و نسیمبر فراز شبها ساخته اند...