گر یکی هست، سزاوار پرستش به خدا تو سزاوارترینی تو سزاوارترین
بی تو در این حصار شب سیاه عقده های گریه ی شبانه ام در گلو می شکند
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا؟ من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟