شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ادیسون به خانه بازگشت یاد داشتی به مادرش داد.گفت : این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواندمادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواندفرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید.سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه *خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را دراورده و خواند.نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا ...