پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همه ی اشک های پنهانی و بی صدا که از دلتنگی نیست گاهی یاد خاطره ای در تصور چشمهایتبا شوق قلبم تبانی میکندبی شک اضطرابهای بی تو بودن رابه امیدی محال تاب می آورم اما قلبم را... نمیدانم...
گریه کن:این اشک ها گلبرگ های قلب اند....
من می توانم تمام غم و غصه هایم را پنهان کنم ولی، چشمانم بی شرم اند آنها نمی توانند جلوی اشک هایم را بگیرند.شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
کوچه را درگیر زیبایی باران می کنی بانگاهی بید مجنون را پریشان می کنی مثل شبنم می نشینی روی پلک بی پناه در پی عطر توام هر صبحدم با اشک وآه...
ریل هارفتن ات را تماشا می کنند وُبوسه ها اشک می شونددر آخرین ایستگاه...✍️شهناز صمدی ...
سکوت سرد اتاق را نمى شودبا نور پر کردمگر به تبسمىکرشمه ى چشمىو دستى که هواى اتاق رانقاشى کندحجم سفید راهیچ قطره ى اشکىنمناک نمى کند........امیر برغشى...
برای ماهیِ بی وطنفرقی نمی کندکه در تُنگ شنا کندیا در اشکِ چشمِ کسی...«آرمان پرناک»...
هر شب اَجرِ بی مهریِ تو رابا تیممِ اشک هایم تجدید میکنم دو رکعت نمازِ دلتنگی می خوانم یٰا رَبْ، لا تَتْرُکُنٖی وَحدٖی (خدایا ، مرا به حالِ خود رها مَکن)اسماعیل دلبری...
دردهایم پر از غم استغم هایم پر از گریه،گریه هایم پر از بغض بغض هایم پر از فاصله فاصله ها پر از درد دردهایم پر از نبودنت!فراق تو پر از شکنجه این عذاب پر از تنهایی تنهایی هایم پر از اشک اشک هایم پر از دوست داشتنت دوست داشتنت مملو از عشق و عاشقی ام پر از درد و رنج است.شعر: شنو محمد زاخوترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
تمام شهر را با خاطراتش اشک می ریزم تمام شهر را باریدم و او بر نمی گردد...
بعد رفتنت فهمیدم:عشق نمی میردعشق مخفی می شود!در یک عکسدر یک عطردر یک اشک......
تلاشِ تو /در افتادن از چشمم /مثل این عصای بی اعصابِ پیرمردِ پیاده رو /ستودنی است /باشد بیافت /بیافت باشد /اگر به شیشه ی ماشین برنخورد، /هنوز هم اشکم /از قطره ی باران غم انگیزتر است .../«آرمان پرناک»...
اشک زیباست!!!اما تا زیباترین هایت را نگیرد، خودی نشان نمی دهد.شعر: تافگه صابرترجمه : زانا کوردستانی...
این روزها آنقدر درگیر مشغله شده ایم که وقت برای اشک ریختن نیست. گریه باید بماند برای رانندگی، زیر پتو، حمام، پشت سینک آشپزخانه. - کتایون آتاکیشی زاده...
هرکیبه چیزی نیاز دارددرد ، به درمانزخم ،به مرهمومن به توباور نداری،از شب و اشک بپرسحجت اله حبیبی...
اسمان دلش گرفت باران ارامش کرد..دل پر بغض ما را اشک جواب نیست..ببار باران...
وقتی تمام تن می گریستم،کسی بر چشمم اشکی ندید._بهرام بیضایی_پرده ی نئی...
وقتی که به محله ای دیگر نقل مکان کردیم هر کسی از کامیون چیزی خالی کرد.مادرم ظروف شیشه ای را و خواهرم گلدان های سفالی و برادرم کتاب هایش و پدرم فرش ها را...ناگهان همه گی به من چشم غره رفتند وقتی چشم دوخته بودم به جای خالی تو و چمدانی پر از اشک را از چشمانم خالی می کردم... ■□■شعر: ادریس علیترجمه: زانا کوردستانی...
باغ و بهاری که امروز به حیاطم آمده از باران اشک دیروزم،جوانه زده که اگر تبر زدی، تیغت ملامت! من سبز سبزم....
نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتد همه گویند عجب شاد است،عجب خندان دل مردم چه میداند که من دنیایی از اشکم......
هر شب به آرزوهایی می اندیشمکه همه اشک می شوندای کاش نفس هایت برای من بودتا آرامش رامیان آغوشت تجربه می کردمو عشق با آتش بوسه هایمانشعله ور می شدتا اینگونه در آینه ی تنهاییشاهد مرگ لبخندبر روی لب هایم نمی شدممجید رفیع زاد...
روآن اتکینسون :من عاشق پیاده روی توو هوای بارونی امچون هیچکس نمیتونه گریه های منو ببینه....
رد پای اشک راکه می گیرمبه پنجره ای می رسمکه بسته ای....
در امتداد دستهایم،خطی از ابهام،موج می زند؛فال زندگانیم این روزها،تصویری ست،از دورنمای اشکهایم؛نبض دستانم را،به گرمای دستانت می سپارم؛تا خود،رگ عاطفه ام را،دریابی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب صدای پای احساس،ص ۱۶۲....
توی باغچه ی نگاهم پر گریه، پر آهمکاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدیتموم روزای هفته که پر غم شده رفتهمنو گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیمروز پنجشنبه دوباره وعده دیدنه یارهروی سنگ سردی از غم میریزه اشکای خستمتا که قاصدک دوباره خبری ازت بیارهبا یه دسته گل ارزون پیشتم من زیر بارونقربون مست نگاهت قربون چشمای ماهتقربون گرمی دستات صدای اروم پاهاتچرا بارونو ندیدی رفتن جونو ندیدیخستگی هامو ندیدی چرا اشکامو ...
دلتنگی که بیکار نمی شینه؛هر لحظه که می گذره،بیشتر میوفته به جونت و آزارت میدهبیشتر میوفته تو چشمت و اشک میشه...✍ساجده حسینی...
تنها اشک است ،ک میداند غم ازچشم افتادگی را...@roshangeram...
در چروک های آینه پیر می شویمدر غبارِ اشک هایِ نادیده دفن،خوشا گریز خوشا گُسستن ......
سلام ای اشک ای ناموس عشقمسلام ای شرح اقیانوس عشقمسلام ای خواهرباران که نوریخموشان خانه رافانوس عشقم سلام ای مصرع بیت حقیقت سلام ای گوهر قاموس عشقمپس از تو خندهای من چه زیباست...؟!سلام ای اشک ای ناموس عشقممیم.منتظر.....
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ثانیه ها و دقیقه ها ز جنس سنگ می شود گاه سرم گیج می رود میان عقربه ها قلاب زمانه به دلم چنگ می شود گاه فرو می روم درون غبار اشک چشمم شده چشمه و دلم سنگ می شود...
چیزی برای من نداشت شعرجز اشک و خونهشدار! که تصویر ماهِ واژگونآخر تو را نَبَرَد به اعماقِ چاه سرنگون......
سررفته بودحوصله ی اشکافتاد.رضاحدادیان...
اشکاتو پاک نکن مسببین رو پاک کن .حجت اله حبیبی...
قطرات سیل شده باران اشکهایم دیگر کویر گونه هایم را سیر آب نمیکند . تاوقتی چتر یادت آدرس اشتباه میدهدبه ابرهای خیالم✍️رضا کهنسال آستانی...
جهانم را به آتش زدنگاه خیس بارانش.حجت اله حبیبی...
صدای خنده ی تو شهر را، به هم می ریختهوای باغ دو چشمت، اگر چه بارانی است .حجت اله حبیبی...
خنده ات را می خرم با اشک چشمم، بی شمار ای دل دیوانه تا صبح پرستو ها ببار .حجت اله حبیبی...
امشب میان خنده ی باران شکفته ام ای اشک ، با تو نفس می کشم ببار .حجت اله حبیبی...
حسرتی هست فقط بر دلِ من تکراریکاش گرمای لبت بر لبِ من بگذاریهمه خفتند ولۍچشمِ من از اشک پُر استسهمِ من از تو شده گریه و شب بیداری...بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی...
سفر ،بهانه ی باران است در آیینه ی حقیقت، وقتی از خویش می بری تا ستاره ی اشک را در شکوفه های دعا نظاره گر باشی. حجت اله حبیبی...
در موقع خلق رخت در کاسه ی چشمان تو جای تمام چیز ها یک کاسه می می ریختند مارا خماری ها بود از دیدن چشمان تو گاهی بشین در پیش من تا مست تر زین ره شوم گاهی برو دور از دلمتا تشنه ی هستت شومهرگاه میبینم تو را از شور شیدا می شوم من در میان مردمانشیوا و رسوا میشوم هرگاه از ره می روی با صد فغان و اشک و غم میجویمت در هر طرف من در تو پیدا می شوم...
هر شب به وقت عبادتمیان محراب عشقبا هر قطره از اشکم تسبیح می زنمو تو را از خدایم تمنا می کنمبیا که در ابری ترین روزهای زندگیمحتاج آفتاب نگاه تواممجید رفیع زاد...
در جنگ نامه ای برایت می نویسم اگر به دستت برسد رد اشکم را وقتی به اسمت رسیدی می بینی که اگر این نامه خاک بود کلماتم بذر میشد و اشکم باران جوانه ای می رویید و تا چشم هایت قد می کشید و بوسه ای بر آنها می نهاد اما در جنگ عقل و احساس نامه ای صادر نمی شود!...
+ به اولین گلی فکر کن که بر زمین رویید - به آخرین برگی که از درخت افتاد + به اولین برق برخورد دو چشم - به اولین قطره ی اشک + به شوق و شکوه ابراز - به درد و غم وداع و انکار+ من از وصال می گویم- من از فراق +من از عشق می گویم - من از عشق می گویم....
شما چه میدونین بعضی آدمها چه زجری میکشن که جلویِ چشمای شما قوی و مقتدر به نظر بیان.چه میدونین چه دردی توی جای جایِ روح و قلبشون، چه مسافتی میره که صورتشون خونسردی و صبوریشو هیچ وقت از دست نده که یهو جلویِ شما فرو نریزن و کوبیده نشن!چه میدونین بعضی ها چه مشقتی رو تحمل میکنن که تو چشمهاتون نگاه کنن و آروم ترین لحن و نگاه رو داشته باشن!و دوست داشتنشون از سلول سلولِ بدنشون فریادِ دلتنگی نزنهکه از ترس قضاوت ها و چشم های بد و زخمی، بیخیال تری...
به عشق روضه ی اربابدر ماه محرمیک قیامتگریه در راه استآنقدر که مزه یاشک حسین (ع)شیرین استمجید رفیع زاد...
همه، احساسِ دل، پُرشور و شِین است؛دوباره، ماتمِ مولا حسین است؛شده، سرچشمه های شادِ دل، خشک؛چرا که اشکِ غم، جان را در عِین است...زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
اشک هایمگلوله های کوچکی هستندکه به قلبم شلیک کرده ای...
ای یار پنهان از نظر با چشم دل می بینمتمن در گذرهای زمان کنج دلم می جویمتنامت شده ذکر لبم در هر شب و محراب منهر دانه از تسبیح من شیرین تر از هر خواب مناشک شب و آه سحر تنها امید من شدهذکر کریم و یا علی هر شب نوید من شدهیا حی و یا قیوم تو هر شب نوای سینه استذکر تو باشد بر لبی بی شک که دل آیینه استذکر لبم در نیمه شب الحمدلله بوده استیا قاضی الحاجات ما الحق که الله بوده است...
گوشه قلب قشنگت اگر من نباشم غمی نیستتو منو زندونی کردی عاشقی جرم کمی نیست...