پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای شعر برگریزان،اندوه غم گسارمای پرتقال خوشبو،پاییز ای بهارمخش خش ترین ترانه،خواب خوش شهانهزرد دونده در باد بنشین کمی کنارمنم نم ببار در من نارنجی جهان راباید تو را ببوسم؛راهی جز این ندارمبا من بگو دوباره از چشم های خیستهم صحبتم شو پاییز در روز های تارمبوی پر از نمت را،موهای پر خمت راتا آخرین غروبت بر سینه می فشارمرنگ همیشه تنها،ای زرد روی شیداتو را به فصل بعدی هرگز نمی سپارم...