پوستت شیر و لبت سیب و دهانت عسل است آن بهشتی که خدا گفت به گمانم که تویی
لب های سرخ و طره ی افشان که جای خود! دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود...
بی تو... من کفاره ی یک ماه کامل داشتم خون دل خوردن اگر از مبطلات روزه بود...
یک گیره گرفتم که به موهات ببندی اینگونه دخیل حرم زلف تو هستم