جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده می مانممرا در گوشه این شهر آرام و قراری هستکه تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده می مانمهوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیستاگر با دود و دم در این خیابان زنده می مانمشرابی خانگی دائم رگم را گرم می داردکه با سکرش زمستان تا زمستان زنده می مانمبدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرمبدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده می مانم...