پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای صمیمی، ای دوستگاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آییدیدنت... حتی از دورآب بر آتش دل می پاشدآنقدر تشنه دیدار تو امکه به یک جرعه نگاه تو قناعت دارمدل من لک زده استگرمی دست تو را محتاجمو دل من... به نگاهی از دورطفلکی می سازدای قدیمی، ای خوبتو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستممن، صمیمانه به یادت هستمآرزویم همه سر سبزی توستدایم از خنده لبانت لبریزدامنت پرگل باد....