پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بنشین تا نفسی هست نگاهت بکنمنظری نیک به رخساره ماهت بکنمشرر افکنده به جانم رُخِ عاشق کُشِ توچه کنم شرم زچشمان سیاهت بکنم؟لشگرِ فاتحِ گیسوی شرابی رنگتهمه برصف شده تا تَرکِ سپاهت بکنمدلِ مجنون صفتم ناله کُنان می گویدکه خودم را نکند غرقِ گناهت بکنمناز کن رقص کنان بوسه بزن بر دو لبمتا پریشان نشوم شِکوِه به شاهت بکنم...