چیدن سر انگشتان تو چیدن غنچهی چای است در سپیدهدم نخستین مه که میآید مبهم نمیکند تو را تنها به لطافت پوست تو میافزاید من با طرح رخسار تو زیر پلکهای بسته آتشی انبوه میافروزم