پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به عشق توست اگر راه می روم در مسیری که خود از انتهای آن بی خبرم !به عشق توست اگر می گذرم از هر کلوخی که پایم را گزید...هر خاری که دلم را ریش کرد... هر زخمی که از زبانی فرود آمد و بر تنم نشست ....به عشق توست اگر می بخشم اگر مهربانم اگر وسیعم ....تنها به عشق توست که می خواهم بیشتر بدانم تا شاید روزی حتی ذره ای از تو را فهم کنم !به عشق و شوق توست که بر سجاده ی عادت نشسته ام چون بلبلی بی قرار و بی وفا که در گلستانی رهایش کرده اند که یادش هرجا هست الا...