پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یلدا توضیح نمی خواهد ...شرح و معنی هم ندارد ...یلدا،یلداست!یک سخن بیشتر ندارد !!!(لحظه را دست کم نگیر )......
به عشق توست اگر راه می روم در مسیری که خود از انتهای آن بی خبرم !به عشق توست اگر می گذرم از هر کلوخی که پایم را گزید...هر خاری که دلم را ریش کرد... هر زخمی که از زبانی فرود آمد و بر تنم نشست ....به عشق توست اگر می بخشم اگر مهربانم اگر وسیعم ....تنها به عشق توست که می خواهم بیشتر بدانم تا شاید روزی حتی ذره ای از تو را فهم کنم !به عشق و شوق توست که بر سجاده ی عادت نشسته ام چون بلبلی بی قرار و بی وفا که در گلستانی رهایش کرده اند که یادش هرجا هست الا...
آدمیزاد خود از تکرار می گریزد ،اما تکرار می کند آنی را که بارها باعث کوفتن سرش به سنگ شد !اصلا آدمیزاد گویی آفریده شد برای به عینیت درآمدن واژه ی لجبازی !گاه دوست دارد از یک سوراخ صدها بار گزیده شود اما رسالتش را خوب به پایان برساند ....به سمتش میروند ،فرارمی کند ....نمی روند، او آنها را دنبال می کند ....خیرش می دهند شرش را می بیند ...نیکی اش می کنند ،تاب ندارد !تاب و ظرف انعطاف و لطف را ندارد ....آدمیزاد حرفش حرف خودش و مرغش بر یک پایش سوار است ...
گاه دلم پرواز می خواهد...اوج گرفتنی از جنس بی تعلقینسبت به دنیایی که تنها دورنمایش،چیزی جز خاکستر و گرد و غبار شبه آدمهای دو پهلو نیست!!!آه دلم چه بی انتها پرواز می خواهد......
درست همونطور که جای خدا رو هیچ کسی نمیتونه پر کنه ، گاهی جای بعضی آدمها رو هم نمی شه با فرد دیگه ای جایگزین کرد !برای انتقال منظورم اصلا بدنبال واژه های پیچیده نیستم ...چون مثل زیره به کرمان بردنه !یا چشم بسته غیب گفتن!هممون می دونیم چه آدمها یی هستند که کم نظیرن !آدم های مهربون درست مثل یه شیشه مربای شیرین ته یخچال طبقه دوم ، برای مدت زیادی نادیده گرفته میشن !نه اینکه دل رو بزنن نه اصلا ...تنها به این دلیل که همسنگ ذائقه ی ما نیستن...
دریا ساده است ...معادله ای سخت ندارد ...واضح و شفاف است ...دریا همیشه من را به یاد آدمهایی می اندازد که سخی و دلپذیرند ...بخشنده و بزرگوارند ...آرام و متین اند... پوششی بر دره ها و صخره ها و زخم های خویشند....عمقشان را نمی بینی ...زخمشان را لمس نمی کنی ...دریا هوار نمیکند که درد دارد .که حرف دارد ...از او فقط لبخند و سکوت می بینی ...و تکرار صدای نفس های آرامش را ....دریا با کسی بد نمی کند ...او هم چون درخت و بیابان و پروانه و گل و دشت، طبیعت خودش...