گفتم تو را رها کنم و زندگی کنم اما چه توبه ها که درین آرزو شکست دیگر مرا امید رها کردن تو نیست آخر چگونه سایه ی خود را رها کنم
ای آشنای من برخیز و آغاز رقص کن آنگاه، با هزار هوس با هزار ناز لب بر لبم نِه با نشاط خویش مرا آشنا کن
همیشه با منی، ای نیمه ی جدا از من بریده باد زبانم، چه ناروا گفتم تو نیمه نیستی ای جان تمام من هستی من از تو، روی نخواهم تافت من از تو، دل نتوانم کند